«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۹مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان جوزا سـ/حر نهاد/ حمايل بـ/رابرم يعنی غلام شاهم و سوگند میخورم ساقی بيا که از مدد بخت کارساز کامی که خواستم ز خدا شد ميسرم جامی بده که باز به شادی روی شاه پيرانهسر هوای جوانیست در سرم راهم مزن به وصف زلال خضر که من از جام شاه جرعهکش حوض کوثرم شاها اگر به عرش رسانم سرير فضل مملوک اين جنابم و مسکين اين درم من جرعهنوش بزم تو بودم هزار سال کی ترک آبخورد کند طبع خوگرم ور باورت نمیشود از بنده اين حديث از گفتهی کمال دليلی بياورم گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم؟ منصور بن مظفر غازیست حرز من وز اين خجسته نام بر اعدا مظفرم عهد الست من همه با عشق شاه بود وز شاهراه عمر بدين عهد بگذرم گردون چو کرد نظم ثريا به نام شاه من نظم دُر چرا نکنم از که کمترم؟ شاهينصفت چو طعمه چشيدم ز دست شاه کی باشد التفات به صيد کبوترم ای شاه شيرگير چه گردد اگر شود در سايهی تو ملک فراغت مقررم؟ شعرم به يمن مدح تو صد ملک دل گشاد گویی که تيغ توست زبان سخنورم بر گلشنی اگر بگذشتم چو باد صبح نی عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم بوی تو میشنيدم و بر ياد روی تو دادند ساقيان طرب يک دو ساغرم مستي به بادهی عنبی وضع بنده نيست من سالخوردهرند خراباتپرورم با سير اختر و فلکم داوری بسیست انصاف شاه باد در اين قصه داورم شکر خدا که باز در اين اوج بارگاه طاووس عرش میشنود صيت شهپرم نامم ز کارنامهی عشاق محو باد گر جز محبت تو بود شغل ديگرم شبلالاسد به صيد دلم حمله کرد و من گر لاغرم وگرنه شکار غضنفرم ای عاشقان روی تو از ذره بيشتر من کی رسم به وصل تو کز ذره کمترم بنما به من که منکر حسن رخ تو کيست تا ديدهاش به گزلک غيرت برآورم بر من فتاده سايهی خورشيد سلطنت و اکنون فراغت است ز خورشيد خاورم مقصود از اين معامله بازار تیز نیست نی جلوه میفروشم و نی عشوه میخرم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 9 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم؟لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم دلبرا بنده نوازيت که آموخت؟ بگویکه من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم همتم بدرقهی راه کن ای طاير قدسکه دراز است ره مقصد و من نوسفرم ای نسيم سحری بندگی من برسانکه (گو) فراموش مکن وقت دعای سحرم (راه خلوتگه خاصم بنما تا زین پسمی خورم با تو دیگر غم دنیا نخورم) خرم آن روز کز اين مرحله بربندم (رخت) بارو از سر کوی تو پرسند رفيقان خبرم حافظا شايد اگر در طلب گوهر وصلديده دريا کنم از اشک و در او غوطه خورم پايهی نظم بلند است و جهان گير بگوتا کند پادشه بحر دهان پرگهرم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 8 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۷مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کويش را چو جان خويشتن دارم صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جويم فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل چه فکر از خبث بدگويان ميان انجمن دارم؟ مرا در خانه سروی هست کاندر سايهی قدش فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمين سازند بحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارم سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سليمانی چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم؟ الا ای پير فرزانه! مکن منعم ز ميخانه که من در ترک پيمانه دلی پيمانشکن دارم خدا را ای رقيب امشب زمانی ديده بر هم نه که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله نه ميل لاله و نسرين نه برگ نسترن دارم به رندی شهره شد حافظ (پس از چندین ورع) ميان همدمان ليکن چه غم دارم (چو) که در عالم (امینالدین) قوامالدين حسن دارم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 7 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن در نهانخانهی عشرت صنمی خوش دارم کز سر زلف و رخش نعل بر آتش دارم عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند وين همه منصب از آن حور پريوش دارم گر تو زين دست مرا بیسروسامان داری من به آه سحرت زلف مشوش دارم ور چنين چهره گشايد خط زنگاری دوست من رخ زرد به خونابه منقش دارم گر به کاشانهی رندان قدمی رنجه کنینقل شعر شکرين و می بیغش دارم ناوک غمزه بيار و زره زلف که من جنگها با دل مجروح بلاکش دارم حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 6 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۵مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولن گر دست دهد خاک کف پای نگارمبر لوح بصر خط غباری بنگارم بر بوی کنار تو شدم غرق و اميد استاز موج سرشکم که رساند به کنارم پروانهی او گر رسدم در طلب جانچون شمع همان دم به دمی جان بسپارم امروز مکش سر ز وفای من و انديشزان شب که من از غم به دعا دست برآرم زلفين (دراز) سياه تو به دلداری عشاقدادند قراری و ببردند قرارم ای باد از آن باده نسيمی به من آورکان بوی شفا میدهد از رنج خمارم گر قلب دلم را ننهد دوست عياریمن نقد روان در (پیاش) دمش از ديده شمارم دامن مفشان از من خاکی که پس از (مرگ) منزين در نتواند که برد باد غبارم حافظ لب لعلش چو مرا جان عزيز استعمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 5 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۴فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارمهمچنان چشم (امید) گشاد از کرمش میدارم به (بر) طرب حمل مکن سرخی رويم که چو جامخون دل عکس برون میدهد از رخسارم پردهی مطربم از دست (به در) برون خواهد بردآه اگر زان (آه از آن دم) که در اين پرده نباشد بارم پاسبان حرم دل شدهام شب همه شبتا در اين (خانه) پرده جز انديشهی او نگذارم منم آن شاعر ساحر که به افسون سخناز نی کلک همه قند و شکر میبارم ديدهی بخت به افسانهی او شد در خوابکو نسيمی ز عنايت که کند بيدارم؟ چون تو را در گذر ای* (باد) يار نمیيارم ديدبا که گويم که بگويد سخنی با يارم؟ (به صد امید نهادیم در این بادیه پایای دلیل دل گمگشته فرومگذارم) دوش میگفت که حافظ همه روی است و ريابجز از خاک درش با که (بگو در کارم) بود بازارم؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 2 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۳مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل ز دست کوته خود زير بارم که از بالابلندان شرمسارم مگر زنجيرمویی گيردم دست وگر نه سر به شيدایی برآرم ز چشم من بپرس اوضاع گردون که شب تا روز اختر میشمارم بدين شکرانه میبوسم لب جام که کرد آگه ز راز روزگارم اگر گفتم دعای میفروشان چه باشد؟ حق (شکر) نعمت میگزارم من از بازوی خود دارم بسی شکر که زور مردمآزاری ندارم (تو از خاکم نخواهی برگرفتنبه جای اشک اگر گوهر ببارم مکن عیبم به خون خوردن در این دشتکه کارآموز آهوی تتارم مرا تا جرعهای در جام عشق استغم مستی و هشیاری ندارم) سری دارم چو حافظ مست ليکن به لطف آن سری اميدوارم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 1 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۲مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن* ۴بار خيال (روی) نقـ/ش تو در (بر) کا/رگاه ديـ/ده کشيدمبه صورت تو نگاری نه ديدم و نه شنيدم اگر چه در طلبت همعنان باد شمالمبه گرد سرو خرامان قامتت نرسيدم (هوای خواجگیم بود بندگی تو جستمامید سلطنتم بود خدمت تو گزیدم) اميد در شب زلفت به روز عمر نبستمطمع به دور دهانت ز کام دل ببريدم به (ز) شوق چشمهی نوشت چه قطرهها که فشاندمز لعل بادهفروشت چه عشوهها که خريدم ز غمزه بر دل (تنگم) ريشم چه تيرها که گشادیز غصه بر سر کويت چه بارها که کشيدم ز کوی يار بيار ای نسيم صبح غباریکه بوی خون دل ريش از آن (دیار) تراب شنيدم گناه چشم سياه تو بود و (بردن دلها) گردن دلخواهکه من چو آهوی وحشی ز آدمی برميدم چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسيمیکه پرده بر دل خونين به بوی او بدريدم به خاک پای تو سوگند و* نور ديدهی حافظکه بی رخ تو فروغ از چراغ ديده نديدم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 30 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۱مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان هر چند/ پير و خسته/دل و ناتـ/وان شدمهر گه که ياد روی تو کردم جوان شدم شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدایبر منتهای همت خود کامران شدم در شاهراه دولت سرمد به تخت بختبا جام می به کام دل دوستان شدم ای گلبن جوان بر دولت بخور که مندر سايهی تو بلبل باغ (جنان) جهان شدم اول ز تحت و فوق (حرف و صوت) وجودم خبر نبوددر مکتب غم تو چنين نکتهدان شدم زآن روز بر دلم در معنی گشوده شدکز ساکنان درگه پير مغان شدم از آن زمان که فتنهی چشمت به من رسيدايمن ز شر فتنه آخرزمان شدم قسمت حوالتم به خرابات میکندهر چند (چندان) که اين چنين شدم و آن چنان شدم من پير سالوماه نيم يار بیوفاستبر من چو عمر میگذرد پير از آن شدم دوشم نويد داد عنايت که حافظابازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 29 June 2025
در حال حاضر پادکستهای رواق تنها با استفاده از فیلترشکن قابل پخشاند. «««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۰مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ديشب به سيل اشک ره خواب میزدمنقشی (مثال روی) به ياد خط تو بر آب میزدم ابروی يار در نظر و خرقهسوختهجامی به ياد گوشهی محراب میزدم هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجستبازش ز طرهی تو به مضراب میزدم روی نگار در نظرم جلوه مینمودوز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگفالی به چشم و گوش در اين باب میزدم نقش خيال روی تو تا وقت صبحدمبر کارگاه ديدهی بیخواب میزدم ساقی به صوت اين غزلم کاسه میگرفتمیگفتم اين سرود و می ناب میزدم خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کامبر نام عمر و دولت احباب میزدم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 28 June 2025
انتشار اپیزودها منوط شده به اتصال من به اینترنتبرای همهمون آرزوی سلامت میکنمغزل نمره ۳۱۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن سالها پيروی مذهب رندان کردم تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه قطع اين مرحله با مرغ سليمان کردم سايهای بر دل ريشم فکن ای گنج روانکه من اين خانه به سودای تو ويران کردم توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم در (از) خلافآمد عادت بطلب کام که من کسب جمعيت از آن زلف پريشان کردم نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم دارم از لطف ازل جنت (منظر) فردوس طمع گر چه دربانی ميخانه فراوان کردم اين که پيرانهسرم صحبت يوسف بنواخت اجر صبریست که در کلبهی احزان کردم صبحخيزی و سلامتطلبی چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم گر به ديوان غزل صدرنشينم چه عجب؟ سالها بندگی صاحب ديوان کردم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 16 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۸مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مرا میبينی و (در دم) هر دم زيادت میکنی دردم تو را میبينم و ميلم زيادت میشود هر دم به سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سر داری به درمانم نمیکوشی نمیدانی مگر دردم؟ نه راه است اين که (بنشانی) بگذاری مرا بر خاک و (بگذاری) بگريزیگذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم ندارم دستت از دامن بجز (مگر) در خاک و آن دم هم که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم فرورفت از غم (دم) عشقت دمم دم میدهی تا کی؟ دمار از من برآوردی (و میگویی میاور دم) نمیگویی برآوردم شبی دل را به تاريکی ز زلفت باز میجستم رخت میديدم و جامی (ز لعلت) هلالی باز میخوردم کشيدم در برت ناگاه و شد در تاب گيسويت نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم تو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان میده چو گرمی از تو میبينم چه باک (غم) از خصم دم سردم؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 15 June 2025
کانال تلگرام صدای سخن عشق (نیازمند فیلترشکن)غزل نمره ۳۱۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن فاش میگويم و از گفتهی خود دلشادمبندهی عشقم و از هر دو جهان آزادم طاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراقکه در اين دامگه حادثه چون افتادم؟ من ملک بودم و فردوس برين جايم بودآدم آورد در اين دير خرابآبادم سايهی طوبی و دلجویی حور و لب حوضبه هوای سر کوی تو برفت از يادم نيست بر لوح دلم جز الف قامت (یار) دوست(سرخط لوح دلم جز الف قد تو نیست)چه کنم حرف دگر ياد نداد استادم کوکب بخت مرا هيچ منجم نشناختيا رب از مادر گيتی به چه طالع زادم تا شدم حلقهبهگوش در ميخانهی عشقهر دم آيد غمی از نو به مبارکبادم میخورد خون دلم مردمک ديده (چشم و) سزاستکه چرا دل به جگرگوشهی مردم دادم پاک کن چهرهی حافظ به سر زلف ز اشکور نه اين سيل دمادم ببرد (بکند) بنيادم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 14 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن زلف بر باد مده تا ندهی بر بادمناز بنياد مکن تا نکنی بنيادم می مخور با دگران تا نخورم خون جگرسر مکش تا نکشد سر به فلک فريادم زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندمطره را تاب مده تا ندهی بر بادم يار بيگانه مشو تا نبری از خويشمغم اغيار مخور تا نکنی ناشادم* رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلمقد برافراز که از سرو کنی آزادم شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما راياد هر قوم مکن تا نروی از يادم شهرهی شهر مشو تا ننهم سر در کوهشور شيرين منما تا نکنی فرهادم رحم کن بر من مسکين و به فريادم رستا به خاک در آصف نرسد فريادم* حافظ از جور تو حاشا که بگرداند رویمن از آن روز که دربند توام آزادم (چون فلک جور مکن تا نکشی حافظ رارام شو تا بدهد طالع فرخ دادم) Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 11 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به غير از آن که بشد دين و دانش از دستمبيا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم؟ اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به بادبه خاک پای عزيزت که عهد نشکستم چو ذره گر چه حقيرم ببين به دولت عشقکه در هوای رخت چون به مهر پيوستم بيار باده که عمریست تا من از سر امنبه کنج عافيت از بهر عيش ننشستم اگر ز مردم هشياری ای نصيحتگویسخن به خاک ميفکن چرا که من مستم چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوستکه خدمتی به سزا برنيامد از دستم بسوخت حافظ و آن يار دلنواز نگفتکه مرهمش بفرستم چو خاطرش خستم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 10 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۴فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن دوش بيماری چشم تو ببرد از دستمليکن (گرچه) از لطف لبت صورت جان میبستم عشق من با (لب شیرین) خط مشکين تو امروزی نيستديرگاهی* است کز اين جام هلالی مستم از ثبات خودم اين نکته خوش آمد که به جوردر (بر) سر کوی تو از پای طلب ننشستم صنمی لشکريم غارت دل کرد و برفتآه اگر عاطفت شاه نگيرد دستم عافيت چشم مدار از من ميخانهنشينکه دم از خدمت (صحبت) رندان زدهام تا هستم در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر استتا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستم بعد از اينم چه غم از تير کجانداز حسود(بعد از اینم چه غم از ناوک آزار حسود)چون (که) به محبوب کمانابروی خود پيوستم بوسه بر درج عقيق تو حلال است مراکه به افسوس و جفا مُهر وفا نشکستم رتبت دانش حافظ به فلک برشده بودکرد غمخواری شمشاد بلندت پستم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 9 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۳مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان بازآی ساقيا که هواخواه خدمتم مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم زآنجا که فيض جام سعادتفروغ توست بيرونشدی نمای ز ظلمات حيرتم هر چند غرق بحر گناهم ز صد (شش) جهت تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم عيبم مکن به رندی و بدنامی ای حکيم کاين بود سرنوشت ز ديوان قسمتم می خور که عاشقی نه به کسب است و اختيار اين موهبت رسيد ز ميراث فطرتم من کز وطن سفر نگزيدم به عمر خويش در عشق ديدن تو هواخواه غربتم دريا و کوه در ره و من خسته و ضعيف ای خضر پیخجسته مدد (ده) کن به همتم دورم به صورت از در دولتسرای (دوست) تو ليکن به جان و دل ز مقيمان حضرتم حافظ به پيش چشم تو خواهد سپرد جان در اين خيالم، ار بدهد عمر مهلتم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 8 June 2025
«««««🌹میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۲مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان بشري اذِ السّلامةُ حَلَّت بذي سَلَم لِلهِ حمدُ معترفٍ غاية النِّعم آن خوشخبر کجاست که اين فتح مژده داد؟تا جان فشانمش چو زر و سيم در قدم از بازگشت شاه در اين طرفه (نوبت) منزل است آهنگ خصم او به سراپردهی عدم پيمانشکن هرآينه گردد شکستهحال ان العهود عند مليک النُهي ذِمم میجست از سحاب امل رحمتی ولی جز ديدهاش معاينه بيرون نداد نم در نيل غم فتاد سپهرش به طنز گفت الانَ قد ندمتَ و ماينفعُ النَّدم (ساقی بیا که وقت گل است و زمان عیشپر کن پیاله و مخور اندوه بیش و کم بشنو ز جام باده که این زال نوعروسبسیار کشت شوهر چون کیقباد و جم ای دل تو ملک جم مطلب جام جم بخواهاین بود قول بلبل دستانسرای جم حافظ به کنج میکده دارد قرارگاهالطیر فی حدیقةِ و الیسُ فی الاَجَم) ساقی چو يار مهرخ و از اهل راز بود حافظ بخورد باده و شيخ و فقيه هم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 7 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن عاشق روی (نگاری) جوانی خوش نوخاستهام و از خدا (شادی) دولت اين غم به دعا خواستهام عاشق و رند و نظربازم و میگويم فاش تا بدانی که به چندين هنر آراستهام شرمم از خرقهی آلودهی خود میآيد که بر او (پاره) وصله به صد شعبده پيراستهام خوش بسوز از غمش ای شمع که (امشب) اينک من نيز هم بدين (به همین) کار (میان)کمربسته و برخاستهام با چنين حيرتم (خبرتم) از دست (نشد) بشد صرفهی کار در غم افزودهام آنچ از دل و جان کاستهام همچو حافظ به خرابات روم جامهقبا بو که در بر کشد آن دلبر نوخاستهام Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 4 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۰فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن مرحبا طاير فرخپی فرخندهپيام خير مقدم چه خبر؟ دوست (یار) کجا؟ راه کدام؟ يا رب اين قافله را لطف ازل (همره) بدرقه باد که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام ماجرای من و معشوق مرا پايان نيست هر چه آغاز ندارد نپذيرد انجام گل ز حد برد تنعم (به کرم) نفسی رخ بنما سرو مینازد و خوش نيست خدا را بخرام زلف دلدار چو زنار همیفرمايد برو ای شيخ که شد بر تن ما خرقه حرام مرغ روحم که همی زد ز سر سدره صفير عاقبت دانهی خال تو فکندش در دام چشم بيمار مرا خواب (چه) نه درخور باشد من له يَقتُلُ (یُقبلُ) داءٌ دَنَفٌ کيفَ يَنام تو ترحم نکنی بر من (بیدل) مخلص گفتم ذاکَ دعوايَ و ها انت و تلک الايام حافظ ار ميل به ابروی تو دارد شايد جای در گوشه محراب کنند اهل کلام Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 3 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۹فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات عشقبازی و جوانی و شراب لعلفام مجلس انس و حريف همدم و شرب مدام ساقی شکردهان و مطرب شيرينسخن همنشينی نيککردار و نديمی نيکنام شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی دلبری در حسن و خوبی غيرت ماه تمام بزمگاهی دلنشان چون قصر فردوس برين گلشنی پيرامنش چون روضهی دارالسلام صفنشينان نيکخواه و پيشکاران باادب دوستداران صاحباسرار و حريفان دوستکام بادهی گلرنگ تلخ تيز خوشخوار سبک نقلش (نقلی) از لعل نگار و نقلش از ياقوت (جام) خام غمزهی ساقی به يغمای خرد آهخته تيغ زلف جانان از برای صيد دل گسترده دام نکتهداني بذلهگو چون حافظ شيرينسخن بخششآموزی جهانافروز چون حاجی قوام هر که اين عشرت نخواهد خوشدلی بر وی تباه وان که اين مجلس نجويد زندگی بر وی حرام Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 2 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۸فاعلاتن فاعلاتن فاعلات ای رخت چون/ خلد و لعلت/ سلسبيلسلسبيلت کرده جان و دل سبيل سبزپوشان خطت بر گرد لب همچو مورانند (حورانند) گرد سلسبيل ناوک چشم تو در هر گوشهای همچو من افتاده دارد صد قتيل يا رب اين آتش که در جان من است سرد کن زان سان که کردی بر خليل من نمیيابم مجال ای دوستان گر چه دارد او جمالی بس جميل پای ما لنگ است و منزل دوردست دست ما کوتاه و خرما بر نخيل یا مکش بر چهره نیل عاشقییا فروبر جامهی تقوا به نیل حسن این نظم از بیان مستغنی استبر فروغ خور نجوید کس دلیل معجز است این شعر یا سحر حلال؟هاتف آورد این سخن یا جبرئیل؟ عقل در حسنش نمییابد بدلطبع در لطفش نمیبیند بدیل حافظ از سرپنجهی عشق نگار همچو مور افتاده زیر پای پيل شاه عالم را بقا و عز و ناز باد و هر چيزی که باشد زين قبيل Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 1 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۷مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمايل هر کو شنيد گفتا لله دَرُّ قائل تحصيل عشق و رندی آسان نمود اول آخر بسوخت جانم در کسب اين فضايل حلاج بر سر دار اين نکته خوش سرايد از شافعی نپرسند امثال اين مسائل گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم گفت آن زمان که نبود جان در ميانه حائل دل دادهام به ياری شوخی کشی نگاری مرضية السجايا محمودة الخصائل در عين گوشهگيری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مايل از آب ديده صد ره طوفان نوح ديدم و از لوح سينه نقشت هرگز نگشت زايل ای دوست دست حافظ تعويذ چشمزخم است يا رب ببينم آن را در گردنت حمايل Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 31 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۶مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن اگر به کو/ی تو باشد/ مرا مجا/ل وصول رسد به دولت وصل تو کار (وصلت نوای) من به اصول قرار برده ز من آن دو (سنبل) نرگس رعنا فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول چو بر در تو من بینوای بیزر و زور به هيچ باب ندارم ره خروج و دخول کجا روم چه کنم چاره از کجا جويم (کجا روم چه کنم چون شوم چه چاره کنم)که گشتهام ز غم و جور روزگار ملول من شکستهی بدحال زندگی يابم (چو شمع پیش تو من زندگی ز سر گیرم)در آن (نفس) زمان که به تيغ غمت شوم مقتول خرابتر ز دل من غم تو جای نيافت که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول دل از جواهر مهرت چو صيقلی دارد (چو از جواهر مهر تو صیقلی دارد)بود ز زنگ حوادث هر آينه مصقول چه جرم کردهام ای جان و دل به حضرت تو که طاعت من بیدل نمیشود مقبول؟ به درد عشق بساز و خموش کن حافظ رموز عشق مکن فاش پيش اهل عقول Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 28 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به وقت (عهد) گل/ شدم از تو/بهی شرا/ب خجل که کس مباد ز کردار ناصواب خجل صلاح ما همه دام ره است و من زين (بخت) بحث نيم ز شاهد و ساقی به هيچ باب خجل بود که يار نرنجد ز ما (نپرسد گنه) به خلق کريم که از سوال ملوليم و از جواب خجل ز خون که رفت شب دوش از سراچه چشم شديم در نظر (شبروان) رهروان خواب خجل رواست نرگس مست ار فکند سر در پيش که شد ز شيوهی آن چشم پرعتاب خجل تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا(تو خوبروییتری زآفتاب و شکر خدای) که نيستم ز تو در روی آفتاب خجل حجاب ظلمت از آن بست آب خضر که گشت ز شعر حافظ و آن طبع همچو آب خجل Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 27 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۴مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولن دارای/ جهان نصر/ت دين خسرو/ی کامل يحیای مظفر ملک عالم عادل ای درگه اسلامپناه تو گشاده بر روی (جهان) زمين روزنهی جان و در دل تعظيم تو بر جان و خرد واجب و لازم انعام تو بر کون و مکان فايض و شامل روز ازل از کلک تو يک (نقطه) قطره سياهی بر روی مه افتاد که شد حل مسائل خورشيد چو آن خال سيه ديد به دل گفت ای کاج که من بودمی آن هندوی مقبل شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع است دست طرب از دامن اين زمزمه مگسل می نوش و جهان بخش که از زلف کمندت شد گردن بدخواه گرفتار سلاسل دور فلکی يک سره بر منهج عدل است خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل حافظ قلم شاه جهان مقسم رزق است از بهر معيشت مکن انديشهی باطل Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 26 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وصال بيا که بوی تو را ميرم ای نسيم شمال اَحادياً بجِمال الحبيب قِف و انزل که نيست صبر جميلم ز اشتياق جمال حکايت (شکایت) شب هجران (فروگذار ای دل) فروگذاشته به به شکر آن که برافکند پرده روز وصال بيا که پردهی گلريز هفت (کاری) خانه چشم کشيدهايم به تحرير کارگاه خيال چو يار بر سر صلح است و عذر (میخواهد) میطلبد توان گذشت ز جور رقيب در همه حال بجز خيال دهان تو نيست در دل تنگ که کس مباد چو من در پی خيال محال قتيل عشق تو شد حافظ غريب ولی به خاک ما گذری کن که خون مات حلال Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 25 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۲فاعلاتن مفاعلن فعلن خوش خبر باشی ای نسيم شمال که (کی) به ما میرسد زمان وصال قصة العشق لاانفصام لها فُصِمَت هاهُنا لسان (مقال) القال ما لسلمی و من بذی سَلَمٍ؟ اين جيراننا و کيف الحال؟ عفتِ الدّار بعد عافية فاسالوا حالها عن الاطلال فی کمال الجمال نلت مُنی صرف الله عنک عينَ کمال يا بريد الحمی حماک الله مرحبا مرحبا تعال تعال عرصهی بزمگاه خالی ماند از حريفان و (رطل) جام مالامال سايه افکند حاليا شب هجر تا چه بازند شبروان خيال ترک ما سوی کس نمینگرد آه (وه) از اين کبريا و جاه و جلال حافظا عشق و صابری تا چند؟ نالهی عاشقان خوش است بنال Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 24 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ای دل ريش مرا با (بر) لب تو حق نمک حق نگه دار که من میروم الله معک تویی آن گوهر پاکيزه که در عالم قدس ذکر خير تو بود حاصل تسبيح ملک در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن کس عيار زر خالص نشناسد چو محک گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم وعده از حد بشد و ما نه دو ديديم و نه يک بگشا پستهی خندان و شکرريزی کن خلق را از دهن خويش مينداز به شک چرخ برهم زنم ار غير مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک چون بر حافظ خويشش نگذاری باری ای رقيب از بر او يک دو قدم دورترک Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 21 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک مرا اميد وصال تو زنده میدارد و گر نه هر دمم از هجر توست بيم هلاک نفس نفس اگر از باد نشنوم (بویت) بويش زمان زمان چو گل از غم کنم گريبان چاک رود به خواب دو چشم از خيال تو؟ هيهات بود صبور دل اندر فراق تو؟ حاشاک اگر تو زخم زنی به که ديگری مرهم و گر تو زهر دهی به که ديگری ترياک بضرب سيفک قتلی حياتنا ابدا لان روحی قد طاب ان يکون فداک عنان مپيچ که گر میزنی به شمشيرم سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک تو را چنان که تویی هر نظر کجا بيند به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک به چشم خلق عزيز جهان شود حافظ که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 20 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۹مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاکاز (در) آن گناه که نفعی رسد به غير چه باک برو به هر چه تو داری بخور دريغ مخورکه بیدريغ زند روزگار تيغ هلاک چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه (ملک) پری به مذهب همه کفر طريقت است امساک به خاک پای تو ای سرو نازپرور من که روز واقعه پا وامگيرم از سر خاک مهندس فلکی راه دير ششجهتی چنان ببست که ره نيست (جز به) زير دير مغاک فريب دختر رز طرفه میزند ره عقل مباد تا به قيامت خراب طارَم تاک به راه ميکده حافظ خوش از جهان رفتی دعای اهل دلت باد مونس دل پاک Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 19 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۸مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن مقام امـ/ن و می بی/غش و رفیـ/ق شفيق گرت مدام ميسر شود زهی توفيق جهان و کار جهان جمله هيچ (در) بر هيچ است هزار بار من اين نکته کردهام تحقيق دريغ و درد که تا اين زمان ندانستم که کيميای سعادت رفيق بود رفيق به مأمنی رو و فرصت شمر غنيمت (عمر) وقت(به هوش باش و غنیمت شمار فرصت عمر) که در کمينگه عمرند قاطعان طريق بيا که توبه ز لعل نگار و خندهی جام حکايتی(تصوری)ست که عقلش نمیکند تصديق اگر چه موی ميانت به چون منی نرسد خوش است خاطرم از فکر اين خيال دقيق حلاوتی (ملاحتی) که تو را در چه زنخدان است به کنه آن نرسد صد هزار فکر عميق اگر به رنگ عقيقی (است) شد اشک من چه عجب که مهر خاتم لعل تو هست همچو عقيق*(که مهر خاتم چشمم لبیست همچو عقیق) کجاست اهل دلی تا کند دلالت خیرکه ما به دوست نبردیم ره به هیچ طریق به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام ببين که تا به چه حدم همیکند تحميق Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 18 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن زبان خامه ندارد سر بيان فراق وگرنه (چگونه) شرح دهم با تو داستان فراق دريغ مدت عمرم که بر اميد وصال به سر رسيد و نيامد به سر زمان فراق سری که بر سر گردون به فخر میسودم به راستان که نهادم بر آستان فراق چگونه باز کنم بال در هوای وصال که ريخت مرغ دلم پر در آشيان فراق؟ کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود ز موج شوق تو در بحر بیکران فراق اگر به دست من افتد فراق را بکشم که روز هجر سيه باد و خانومان فراق رفيق خيل خياليم و (همرکیب) همنشين شکيب قرين آتش هجران و همقران فراق چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شدهست تنم وکيل قضا و دلم ضمان فراق ز سوز شوق دلم شد کباب دور از يار مدام خون جگر میخورم ز خوان فراق فلک چو ديد سرم را اسير چنبر (شوق) عشق ببست گردن صبرم به ريسمان فراق نوید وصل به گوشم رسید در شب هجرکه آمدهست به آخر تو را زمان فراق به پای شوق گر اين ره به سر شدی حافظ به دست (صبر) هجر ندادی کسی عنان فراق Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 17 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۶مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (۶غزل) طالع اگر/ مدد دهد/ دامنش آ/ورم به کف گر بکشم (بکِشد) زهی طرب ور بکُشد زهی شرف طرف کرم ز کس نبست اين دل پراميد من گر چه (صبا) سخن همیبرد قصهی من به هر طرف از خم ابروی (ویأم) توام هيچ گشايشی نشد وه که در اين خيال کج عمر عزيز شد تلف ابروی دوست کی شود دستکش خيال من کس نزدهست از اين کمان تير مراد بر هدف چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدل ياد پدر نمیکنند اين پسران ناخلف من به خيال زاهدی گوشهنشين و طرفه آنک مغبچهای ز هر طرف (ره) میزندم به چنگ و دف بیخبرند زاهدان نقش بخوان و لاتقل مست رياست محتسب باده بده و لاتخف صوفی شهر بين که چون لقمهی شبهه میخورد پاردمش دراز باد آن حيوان خوش علف (من به کدام خوشدلی می خورم و طرب کنمکز پس و پیش خاطرم لشکر غم کشیده صف) حافظ اگر قدم (نهی) زنی در ره خاندان (عشق) به صدق بدرقه رهت شود همت شحنهی نجف Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 14 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن سحر به بو/ی گلستان/ دمی شدم/ در باغکه تا (ه)چو بلبل بیدل کنم علاج دماغ به جلوهی گل سوری نگاه میکردمکه بود در شب تيره به روشنی چو چراغ چنان به حسن و جوانی خويشتن مغرورکه داشت از دل بلبل هزار گونه فراغ گشاده نرگس رعنا ز حسرت آب از چشمنهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ زبان کشيده چو تيغی به سرزنش سوسندهان گشاده شقايق چو مردم ايغاغ يکی چو بادهپرستان صراحی اندر دستيکی چو ساقی مستان به کف گرفته اياغ نشاط و عيش و جوانی چو گل غنيمت دانکه حافظا نبود بر رسول غير بلاغ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 13 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۴فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمعشبنشين کوی سربازان و رندانم چو شمع روز و شب (شبروی) خوابم نمیآيد به چشم غمپرستبس که در بيماری هجر تو گريانم چو شمع رشتهی صبرم به مقراض غمت ببريده شدهمچنان در آتش مهر تو (خندانم) سوزانم چو شمع گر کميت اشک گلگونم نبودی گرمروکی شدی روشن به گيتی راز پنهانم چو شمع در ميان آب و آتش همچنان سرگرم توستاين دل زار نزار اشکبارانم چو شمع در شب هجران مرا پروانهی وصلی فرستور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع بی جمال عالمآرای تو روزم چون شب استبا کمال عشق تو در عين نقصانم چو شمع کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمتتا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع همچو صبحم يک نفس باقیست با ديدار توچهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع سرفرازم کن شبی از وصل خود (گردنکشان) ای نازنينتا منور گردد از ديدارت ايوانم چو شمع آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفتآتش دل کی به آب ديده بنشانم چو شمع Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 12 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۳فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع شمع خاور فکند بر همه اطراف شعاع برکشد آينه از جيب افق چرخ و در آن بنمايد رخ گيتی به هزاران انواع در زوايای طربخانهی جمشيد فلک ارغنون ساز کند زهره به آهنگ سماع چنگ در غلغله آيد که کجا شد منکر جام در قهقهه (گوید) آيد که کجا شد مناع وضع دوران بنگر ساغر عشرت برگير که به هر حالتی اين است بهين اوضاع(که به هر حال همین است که بینی اوضاع) طرهی شاهد دنیا همه بند است و فريب عارفان بر سر اين رشته نجويند نزاع عمر خسرو طلب ار نفع جهان میخواهی که وجودیست عطابخش کريمی نفاع مظهر (منظر) لطف ازل روشنی چشم امل جامع علم و عمل جان جهان شاه شجاع Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 11 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۲مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قسم به حشـ/مت و جاه و/ جلال شا/ه شجاع که نيست با کسم از بهر مال و جاه نزاع شراب خانگيم بس می مغانه بيار حريف باده رسيد ای رفيق توبه وداع خدای را به میام شستوشوی خرقه کنيد که من نمیشنوم بوی خير از اين اوضاع ببين که رقصکنان میرود به نالهی چنگ کسی که رخصه نفرمودی استماع سماع به عاشقان نظری کن به شکر اين نعمت که من غلام مطيعم تو پادشاه مطاع به فيض جرعهی جام تو تشنهايم ولی نمیکنيم دليری نمیدهيم صداع جبين و چهرهی حافظ خدا جدا مکناد ز خاک بارگه کبريای شاه شجاع Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 10 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۱مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ما آزمودهايم در اين شهر بخت خويش بيرون کشيد بايد از اين ورطه رخت خويش از بس که دست میگزم و آه میکشم آتش زدم چو گل به تن لختلخت خويش دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خويش کای دل صبور باش که آن يار تندخویبسيار (ترشرویی) تندروی نشيند ز بخت خويش خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خويش بیماست کز فراق تو وز سوز اندرون آتش درافکنم به همه رخت و پخت خويش حافظ اگر مراد ميسر شدی مدام جمشيد نيز دور نماندی ز تخت خويش (گر موجخیز حادثه سر بر فلک زندعارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش دوش از درم درآمد و بس شرمسار بودزآن عهدهای سست و سخنهای سخت خویش) Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 7 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن دلم رميده شد و غافلم من درويش که آن شکاری سرگشته را چه آمد پيش چو بيد بر سر ايمان خويش میلرزم که دل به دست کمانابروییست کافرکيش بنازم آن مژهی شوخ عافيتکش را که موج میزندش آب نوش بر سر نيش ز آستين طبيبان هزار خون بچکد گرم به تجربه دستی نهند بر دل ريش به کوی ميکده گريان و سرفکنده روم چرا که شرم همیآيدم ز حاصل خويش نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر نزاع بر سر دنیی دون مکن درويش خيال حوصلهی بحر میپزم هيهات چههاست در سر اين قطرهی محالانديش بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ خزانهای به کف آور ز گنج قارون بيش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 6 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش ليکنش مهر و وفا نيست خدايا بدهش دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش من همان به که از او نيک نگه دارم دل که بد و نيک نديدهست و ندارد نگهش بوی شير از لب همچون شکرش میآيد گر چه خون میچکد از شيوهی چشم سيهش چاردهساله بتی چابک و شيرين دارم که به جان حلقه به گوش است مه چاردهش از پی آن گل نورسته دل ما يا رب خود کجا شد که نديديم در اين چند گهش يار دلدار من ار قلب بدين سان شکند ببرد زود به جانداری (سرداری) خود پادشهش جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانهی در صدف (دیدهی) سينهی حافظ بود آرامگهش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 5 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۸مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن کنار آب و پای بيد و طبع شعر و ياری خوش معاشر دلبری شيرين و ساقی گلعذاری خوش الا ای دولتی طالع که قدر وقت میدانی گوارا بادت اين عشرت که داری روزگاری خوش هر آن کس را که (بر) در خاطر ز عشق دلبری باریست سپندی گو بر آتش نه که دارد (داری) کاروباری خوش عروس (نظم) طبع را زيور ز فکر بکر میبندم بود کز (نقش) دست ايامم به دست افتد نگاری خوش شب صحبت غنيمت دان و داد خوشدلی بستان که مهتابی دل افروز است و طرف لالهزاری خوش مییی در کاسهی چشم است ساقی را بهنامايزد که مُستی میکند با عقل و میبخشد خماری خوش به غفلت عمر شد حافظ بيا با ما به ميخانه که شنگولان (شیرینت، سرمستت) خوشباشت بياموزند کاری خوش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 4 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوشدلم از عشوهی (یاقوت) شيرين شکرخای تو خوش همچو گلبرگ طری (بود) هست وجود تو لطيفهمچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش شيوه و ناز تو شيرين، خطوخال تو مليحچشم و ابروی تو زيبا قد و بالای تو خوش هم گلستان خيالم ز تو پرنقشونگارهم مشام دلم از زلف سمنسای تو خوش در ره عشق که از سيل بلا نيست گذارکردهام خاطر خود را به تمنای تو خوش شکر چشم تو چه گويم (پیش چشم تو بمیرم) که بدان بيماریمیکند درد مرا از رخ زيبای تو خوش در بيابان طلب گر چه ز هر سو خطریستمیرود حافظ بیدل به تولای تو خوش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 3 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۶فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان دوش با من گفت پنهان کاردانی تيزهوشو از شما پنهان نشايد کرد سر میفروش گفت آسان گير بر خود کارها کز روی طبعسخت (میگیرد) میگردد جهان بر مردمان سختکوش وان گهم درداد جامی کز فروغش بر فلکزهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش با دل خونين لب خندان بياور همچو جامنی گرت زخمی رسد چون چنگ آیی در خروش تا نگردی آشنا زين پرده رمزی نشنویگوش نامحرم نباشد جای پيغام سروش گوش کن پند ای پسر و از بهر دنيا غم مخورگفتمت چون در حديثی گر توانی داشت (گوش) هوش در حریم عشق نتوان دم زد از گفت و شنیدزان که آنجا جمله اعضا چشم بايد بود و گوش بر بساط نکتهدانان خودفروشی شرط نيستيا سخن دانسته گو ای مرد (بخرد) عاقل يا خموش ساقيا می ده که رندیهای حافظ فهم کردآصف صاحب قران جرمبخش عيبپوش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 30 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۵مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان در عهد پادشاه (عطا) خطابخش جرمپوش حافظ قرابهکش شد و مفتی پيالهنوش صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست تا ديد محتسب که سبو میکشد به دوش احوال شيخ و قاضی و شرب (مدام) اليهودشان کردم سوال صبحدم از پير میفروش گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی درکش زبان و پرده نگه دار و (سر بپوش) می بنوش ساقی بهار میرسد و وجه می نماند فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار عذرم پذير و جرم به ذيل کرم بپوش تا چند همچو شمع زبانآوری کنی پروانهی مراد رسيد (رسد حافظا) ای محب خموش ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو ناديده هيچ ديده و نشنيده هيچ گوش چندان بمان که خرقهی ازرق کند قبول بخت جوانت از فلک پير ژندهپوش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 29 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۴مفتعلن مفتعلن فاعلن هاتفی از گوشهی ميخانه دوش گفت ببخشند گنه می بنوش لطف (عفو) الهی بکند کار خويش مژدهی رحمت برساند سروش لطف خدا بيشتر از جرم ماست نکتهی سربسته چه (گویی) دانی خموش اين خرد خام به ميخانه بر تا می لعل آوردش خون به جوش گر چه وصالش نه به کوشش دهند هر قدر ای دل که توانی بکوش گوش من و حلقهی گيسوی يار روی من و خاک در میفروش رندی حافظ نه گناهیست صعب با کرم پادشه (جرم) عيبپوش داور دين شاه شجاع آن که کرد روح قدس حلقهی امرش به گوش ای ملک العرش مرادش بده و از خطر چشم بدش دار گوش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 28 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده به گوش که دور شاه شجاع است می دلير بنوش شد آن که اهل نظر بر کناره میرفتند هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش به صوت (بانگ) چنگ بگوييم آن حکايتها که از نهفتن آن ديگ سينه میزد جوش شراب خانگی ترس محتسب خوردهبه روی يار بنوشيم و بانگ نوشانوش ز کوی ميکده دوشش به دوش میبردند امام شهر (خواجه) که سجاده میکشيد به دوش دلا دلالت خيرت کنم به راه نجات مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش محل نور تجلیست رای انور شاه چو قرب او طلبی در صفای نيت کوش بجز ثنای جلالش مساز ورد ضمير که هست گوش دلش محرم پيام سروش رموز مصلحت ملک خسروان دانند گدای گوشهنشينی تو حافظا مخروش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 27 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۲مفاعیلن مفاعیلن فعولن ببرد از من/ قرار و طا/قت و هوش بت سنگيندل سيمينبناگوش نگاری چابکی شنگی (پریوش) کلهدار ظريفی مهوشی ترکی قباپوش ز تاب آتش سودای عشقش به سان ديگ دايم میزنم جوش چو پيراهن شوم آسودهخاطر گرش همچون قبا گيرم در آغوش اگر پوسيده گردد استخوانم نگردد مهرت از جانم فراموش دل و دينم دل و دينم ببردهست برودوشش برودوشش برودوش دوای تو دوای توست حافظ لب نوشش لب نوشش لب نوش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 26 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن يا رب (آن) اين نو/گل خندان/ که سپردی/ به منش میسپارم به تو از چشم حسود چمنش گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور دور (دار) باد آفت دور (قمر) فلک از جان و تنش گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد (پیک) صبا چشم دارم که سلامی برسانی ز منش به ادب نافهگشایی کن از آن زلف سياه جای دلهای عزيز است به هم برمزنش گو دلم حق وفا (بر) با خط و خالت دارد محترم دار در آن طرهی عنبرشکنش در مقامی که به ياد لب او می نوشند سفله آن مست که باشد خبر از خويشتنش عرض و مال از در ميخانه نشايد اندوخت هر که اين آب خورد رخت به دريا فکنش هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال سر ما و قدمش يا لب ما و دهنش شعر حافظ همه بيتالغزل معرفت است آفرين بر نفس دلکش و لطف سخنش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 23 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش به هر شکسته که پيوست تازه شد جانش کجاست همنفسی تا (که شرح غصه دهم) به شرح عرضه دهمکه دل چه میکشد از روزگار هجرانش؟ زمانه از ورق گل مثال روی تو (ساخت) بست ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش تو خفتهای (جُستهای) (بسی شدیم) و (بدین سفینه) نشد عشق را کرانه پديد تبارک الله از اين ره که نيست پايانش برید باد صبا نامهای که برد به دوستز خون دیدهی ما بود مهر عنوانش جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد که جان زندهدلان سوخت در بيابانش بدين شکسته بيتالحزن که میآرد نشان يوسف دل از چه زنخدانش؟ بگيرم آن سر زلف و به دست خواجه دهم که سوخت حافظ بیدل ز مکر و دستانش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 22 April 2025
Disclaimer: The podcast and artwork embedded on this page are from فرزآن, and are the property of its owner and not affiliated with or endorsed by Tapesearch.
Copyright © Tapesearch 2025.