meta_pixel
Tapesearch Logo
Log in
رواق / Ravaq

رواق / Ravaq

فرزآن

Mental Health, Health & Fitness

4.82.6K Ratings

Overview

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد. غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه. می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم

590 Episodes

آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم ۳۶۱

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم خاک می‌بوسم و عذر قدمش می‌خواهم من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا بنده‌ی معتقد و چاکر دولتخواهم بسته‌ام در خم گيسوی تو اميد دراز آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم ذره‌ی خاکم و در کوی توام جای خوش است ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم پير ميخانه سحر جام جهان‌بينم داد و اندر آن آينه از حسن تو کرد آگاهم* صوفی صومعه‌ی عالم قدسم ليکن حاليا دير مغان است حوالتگاهم با من راه‌نشين خيز و سوی ميکده آی تا در آن حلقه ببينی که چه صاحب‌جاهم مست بگذشتی و از حافظت انديشه نبود آه اگر دامن حسن تو بگيرد آهم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Published: 24 August 2025

گر از این خان غریبان به سوی خانه روم ۳۶۰

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۰فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن گر از اين خان غریبان به سوی خانه روم دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم زين سفر گر به سلامت به وطن گردم بازنذر کردم که هم از راه به ميخانه روم تا بگويم که چه کشفم شد از اين سير و سلوک به در صومعه با بربط و پيمانه روم آشنايان ره عشق گرم خون بخورند ناکسم گر به شکايت سوی بيگانه روم بعد از اين دست من و زلف چو زنجير نگار چند و چند از پی کام دل ديوانه روم؟ گر ببينم خم ابروی چو محرابش باز سجده‌ی شکر کنم و از پی شکرانه روم خرم آن دم که چو حافظ به تولای وزير سرخوش از ميکده با دوست به کاشانه روم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Published: 23 August 2025

خرم آن روز کز این منزل ویران بروم ۳۵۹

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن خرم آن روز کز اين منزل ويران برومراحت جان طلبم و از پی جانان بروم گر چه دانم که به جایی نبرد راه غريبمن به بوی سر آن زلف پريشان بروم چون صبا با تن بيمار و دل بی‌طاقتبه هواداری آن سرو خرامان بروم دلم از وحشت زندان سکندر بگرفترخت بربندم و تا ملک سليمان بروم در ره او چو قلم گر به سرم بايد رفتبا دل زخم‌کش و ديده‌ی گريان بروم نذر کردم گر از اين غم به در آيم روزیتا در ميکده شادان و غزل‌خوان بروم به هواداری او ذره‌صفت رقص‌کنانتا لب چشمه‌ی خورشيد درخشان بروم تازيان را غم احوال گران‌باران نيستپارسايان مددی تا خوش و آسان بروم ور چو حافظ ز بيابان نبرم ره بيرونهمره کوکبه‌ی آصف دوران بروم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 20 August 2025

غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم ۳۵۸

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۸مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن غم زمانه که هيچش کران نمی‌بينم دواش جز می چون ارغوان نمی‌بينم به ترک خدمت پير مغان نخواهم گفت چرا که مصلحت خود در آن نمی‌بينم ز آفتاب قدح ارتفاع عيش بگير چرا که طالع وقت آن چنان نمی‌بينم نشان اهل خدا عاشقی‌ست با خود دار که در مشايخ شهر اين نشان نمی‌بينم بدين دو ديده‌ی حيران من هزار افسوس که با دو آينه رويش عيان نمی‌بينم قد تو تا بشد از جويبار ديده‌ی من به جای سرو جز آب روان نمی‌بينم در اين خمار کسم جرعه‌ای نمی‌بخشد فغان که اهل دلی در ميان نمی‌بينم نشان موی ميانش که دل در او بستم ز من مپرس که خود در ميان نمی‌بينم من و سفينه‌ی حافظ که جز در اين دريا بضاعت سخن درفشان نمی‌بينم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 19 August 2025

در خرابات مغان نور خدا می‌بينم ۳۵۷

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن در خرابات مغان نور خدا می‌بينماين عجب بين که چه نوری ز کجا می‌بينم کیست دردی‌کش این میکده یارب که درشقبله‌ی حاجت و محراب دعا می‌بینم جلوه بر من مفروش ای ملک‌الحاج که توخانه می‌بينی و من خانه‌خدا می‌بينم خواهم از زلف بتان نافه‌گشایی کردنفکر دور است همانا که خطا می‌بينم کس نديده‌ست ز مشک ختن و نافه‌ی چينآنچه من هر سحر از باد صبا می‌بينم سوز دل اشک روان آه سحر ناله‌ی شباين همه از نظر لطف شما می‌بينم هر دم از روی تو نقشی زندم راه خيالبا که گويم که در اين پرده چه‌ها می‌بينم؟ نیست در دایره یک نقطه خطا از کم و بیشکه من این مسئله بی‌چون‌وچرا می‌بینم دوستان عيب نظربازی حافظ مکنيدکه من او را ز محبان خدا می‌بينم غزل خواجوی کرمانی:خودپرستی مکن ار زان که خدا می‌طلبیدر فنا محو شو ار ملک بقا می‌طلبی خبر از درد نداری و دوا می‌جوییاثر از رنج ندیدی و شفا می‌طلبی ساکن دیری و از کعبه نشان می‌پرسیدر خرابات مغانی و خدا می‌طلبی کارت از چین سر زلف بتان در گره استوین عجب‌تر که از آن مشک ختا می‌طلبی اگر از سرو قدان مهر طمع می‌داریاز بن زهر گیا مهر گیا می‌طلبی خبر از انده یعقوب نداری و مقیمبوی پیراهن یوسف ز صبا می‌طلبی کی دل مرده‌ات از باد صبا زنده شودنفس عیسوی از باد هوا می‌طلبی دُردیِ دَردکش ار زان که دوا می‌خواهیبادهٔ صاف خور ار زانک صفا می‌طلبی خیز خواجو که در این گوشه نوا نتوان یافتبه سپاهان رو اگر زانک نوا می‌طلبی Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 18 August 2025

گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم ۳۵۶

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۶مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن گرم از دست برخيزد که با دلدار بنشينم ز جام وصل می نوشم ز باغ عيش گل چينم شراب تلخ صوفی‌سوز بنيادم بخواهد برد لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شيرينم مگر ديوانه خواهم شد در اين سودا که شب تا روز سخن با ماه می‌گويم پری در خواب می‌بينم لبت شکر به مستان داد و چشمت می به ميخواران منم کز غايت حرمان نه با آنم نه با اينم چو هر خاکی که باد آورد فيضی برد از انعامت ز حال بنده ياد آور که دولتخواه ديرينم نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذير افتد تذرو طرفه من گيرم که چالاک است شاهينم اگر باور نمی‌داری رو از صورتگر چين پرس که مانی نسخه می‌خواهد ز نوک کلک مشکينم رموز مستی و رندی ز من بشنو نه از حافظکه با جام و قدح هر دم نديم ماه و پروينم وفاداری و حق‌گویی نه کار هر کسی باشد غلام آصف ثانی جلال الحق و الدينم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 17 August 2025

حالیا مصلحت وقت در آن می‌بينم ۳۵۵

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۵فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن حاليا مصلحت وقت در آن می‌بينم که کشم رخت به ميخانه و خوش بنشينم جز صراحی و کتابم نبود يار و نديم تا حريفان دغا را به جهان کم بينم جام می گيرم و از اهل ريا دور شوم يعنی از اهل جهان پاکدلی بگزينم بس که در خرقه‌ی آلوده زدم لاف صلاح شرمسار از رخ ساقی و می رنگينم سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو گر دهد دست که دامن ز جهان درچينم سينه‌ی تنگ من و بار غم او هيهات مرد اين بار گران نيست دل مسکينم من اگر رند خراباتم و گر حافظ شهر اين متاعم که همی‌بينی و کمتر زينم بنده‌ی آصف عهدم دلم از راه مبر که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کينم بر دلم گرد ستم‌هاست خدايا مپسند که مکدر شود آيينه‌ی مهرآيينم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 16 August 2025

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم ۳۵۴

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۴مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن به مژگان سيه کردی هزاران رخنه در دينم بيا کز چشم بيمارت هزاران درد برچينم الا ای همنشين دل که يارانت برفت از ياد مرا روزی مباد آن دم که بی ياد تو بنشينم جهان پير است و بی‌بنياد از اين فرهادکش فرياد که کرد افسون و نيرنگش ملول از جان شيرينم ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل بيار ای بادِ شبگيری نسيمی زان عرق چينم جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی که سلطانی عالم را طفيل عشق می‌بينم اگر بر جای من غيری گزيند دوست حاکم اوست حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزينم صباح‌الخير زد بلبل کجایی ساقيا برخيز که غوغا می‌کند در سر خيال خواب دوشينم شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعين اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالينم حديث آرزومندی که در اين نامه ثبت افتاد همانا بی‌غلط باشد که حافظ داد تلقينم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 13 August 2025

من ترک عشق و شاهد و ساغر نمی‌کنم ۳۵۳

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۳مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان من ترک عشق و شاهد و ساغر نمی‌کنم صد بار توبه کردم و ديگر نمی‌کنم باغ بهشت و سايه طوبی و قصر و حور با خاک کوی دوست برابر نمی‌کنم تلقين و درس اهل نظر يک اشارت است گفتم کنايتی و مکرر نمی‌کنم هرگز نمی‌شود ز سر خود خبر مرا تا در ميان ميکده سر برنمی‌کنم ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن محتاج جنگ نيست برادر نمی‌کنم اين تقوی‌ام تمام که با شاهدان شهر ناز و کرشمه بر سر منبر نمی‌کنم پیر مغان حکایت معقول می‌کندمعذورم ار حدیث تو باور نمی‌کنم حافظ جناب پير مغان جای دولت است من ترک خاک‌بوسی اين در نمی‌کنم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 12 August 2025

روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم ۳۵۲

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۲فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان روزگاری شد که در ميخانه خدمت می‌کنم در لباس فقر کار اهل دولت می‌کنم تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش‌خرام در کمينم و انتظار وقت و فرصت می‌کنم واعظ ما بوی حق نشنيد بشنو کاين سخن در حضورش نيز می‌گويم نه غيبت می‌کنم با صبا افتان و خيزان می‌روم تا کوی دوست وز رفيقان ره استمداد همت می‌کنم خاک کويت زحمت ما برنتابد بيش از اين لطف‌ها کردی بتا تخفيف زحمت می‌کنم زلف دلبر دام راه و غمزه‌اش تير بلاست ياد دار ای دل که چندين‌ات نصيحت می‌کنم ديده‌ی بدبين بپوشان ای کريم عيب‌پوش زين دليری‌ها که من در کنج خلوت می‌کنم حافظم در مجلسی، دردی‌کشم در محفلی بنگر اين شوخی که چون با خلق صنعت می‌کنم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 11 August 2025

حاشا که من به موسم گل ترک می کنم ۳۵۱

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۱مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان حاشا که من به موسم گل ترک می کنممن لاف عقل می‌زنم اين کار کی کنم؟ مطرب کجاست؟ تا همه محصول زهد و علمدر کار چنگ و بربط و آواز نی کنم از قال و قیل مدرسه حالی دلم گرفتيک چند نيز خدمت معشوق و می کنم کی بود در زمانه وفا جام می بيارتا من حکايت جم و کاووس و کی کنم از نامه‌ی سياه نترسم که روز حشربا فيض لطف او صد از اين نامه طی کنم کو پيک صبح تا گله‌های شب فراقبا آن خجسته‌طلعت فرخنده‌پی کنم؟ اين جان عاريت که به حافظ سپرد دوستروزی رخش ببينم و تسليم وی کنم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 10 August 2025

به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم ۳۵۰

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۵۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم بهار توبه‌شکن می‌رسد چه چاره کنم؟ سخن درست بگويم نمی‌توانم ديد که می خورند حريفان و من نظاره کنم چو غنچه با لب خندان به ياد مجلس شاه پياله گيرم و از شوق جامه پاره کنم به دور لاله دماغ مرا علاج کنيد گر از ميانه‌ی بزم طرب کناره کنم ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت حواله‌ی سر دشمن به سنگ خاره کنم گدای ميکده‌ام ليک وقت مستی بين که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم مرا که نيست ره و رسم لقمه‌پرهيزی چرا ملامت رند شرابخواره کنم؟ به تخت گل بنشانم بتی چو سلطانی ز سنبل و سمنش ساز طوق و ياره کنم ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ به بانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 9 August 2025

دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم ۳۴۹

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن دوش سودای رخش گفتم ز سر بيرون کنم گفت کو زنجير تا تدبير اين مجنون کنم؟ قامتش را سرو گفتم سر کشيد از من به خشم دوستان از راست می‌رنجد نگارم چون کنم؟ نکته‌ ناسنجيده گفتم دلبرا معذور دار عشوه‌ای فرمای تا طبع سخن موزون کنم زردرویی می‌کشم زان طبع نازک بی‌گناه ساقيا جامی بده تا چهره را گلگون کنم ای نسيم منزل ليلی خدا را تا به کی ربع را برهم زنم اطلال را جيحون کنم من که ره بردم به گنج حسن بی‌پايان دوست صد گدای همچو خود را بعد از اين قارون کنم ای مه صاحب‌قران از بنده حافظ ياد کن تا دعای دولت آن حسن روزافزون کنم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 6 August 2025

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم ۳۴۸

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ديده دريا کنم و صبر به صحرا فکنم و اندر اين کار دل خويش به دريا فکنم از دل تنگ گنهکار برآرم آهی کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم مايه‌ی خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست می‌کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم بگشا بند قبا ای مه خورشيدکلاه تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم خورده‌ام تير فلک باده بده تا سرمست عقده دربند کمر ترکش جوزا فکنم جرعه‌ی جام بر اين تخت روان افشانم غلغل چنگ در اين گنبد مينا فکنم حافظا تکيه بر ايام چو سهو است و خطا من چرا عشرت امروز به فردا فکنم؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 5 August 2025

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم ۳۴۷

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۷فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن صنما با غم عشق تو چه تدبير کنم؟ تا به کی در غم تو ناله شبگير کنم؟ دل ديوانه از آن شد که پذیرد درمانمگرش هم ز سر زلف تو زنجير کنم آن چه در مدت هجر تو کشيدم هيهات در يکی نامه مُحال است که تحرير کنم با سر زلف تو مجموع پريشانی خود کو مجالی که یکایک همه تقرير کنم آن زمان کآرزوی ديدن جانم باشد در نظر نقش رخ خوب تو تصوير کنم گر بدانم که وصال تو بدين دست دهد دين و دل را همه دربازم و توفير کنم دور شو از برم ای واعظ و افسانه مگوی من نه آنم که دگر گوش به تزوير کنم نيست اميد صلاحی ز فساد حافظ چون که تقدير چنين است چه تدبير کنم؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 4 August 2025

من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم ۳۴۶

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۶فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم محتسب داند که من اين کارها کمتر کنم من که عيب توبه‌کاران کرده باشم بارها توبه از می وقت گل ديوانه باشم گر کنم چون صبا مجموعه‌ی گل را به آب لطف شست کج‌دلم خوان گر نظر بر صفحه‌ی دفتر کنم عشق دردانه‌ست و من غواص و دريا ميکده سر فروبردم در آنجا تا کجا سر برکنم لاله ساغرگير و نرگس مست و بر ما نام فسق؟ داوری دارم بسی يا رب که را داور کنم عهد و پيمان فلک را نيست چندان اعتبار عهد با پيمانه بندم شرط با ساغر کنم من که از ياقوت و لعل اشک دارم گنج‌ها کی نظر در فيض خورشيد بلنداختر کنم؟ من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست کی طمع در گردش گردون دون‌پرور کنم؟ گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم گر به آب چشمه‌ی خورشيد دامن تر کنم بازکش يک دم عنان ای ترک شهرآشوب من تا ز اشک و چهره راهت پرزر و گوهر کنم عاشقان را گر در آتش می‌پسندد لطف دوست تنگ چشمم گر نظر در چشمه‌ی کوثر کنم دوش لعلش عشوه‌ای می‌داد حافظ را ولی من نه آنم کز وی اين افسانه‌ها باور کنم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 3 August 2025

بی تو ای سرو روان با گل گلشن چه کنم ۳۴۵

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۵فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنم آه کز طعنه‌ی بدخواه نديدم رويت نيست چون آينه‌ام روی ز آهن چه کنم برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگير کارفرمای قدر می‌کند اين من چه کنم برق غيرت چو چنين می‌جهد از مکمن غيب تو بفرما که من سوخته‌خرمن چه کنم شاه ترکان چو پسنديد و به چاهم انداخت دستگير ار نشود لطف تهمتن چه کنم مددی گر به چراغی نکند آتش طور چاره‌ی تيره‌شب وادی ايمن چه کنم حافظا خلد برين خانه‌ی موروث من است اندر اين منزل ويرانه نشيمن چه کنم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 2 August 2025

عمری‌ست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم ۳۴۴

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۴مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن عمری‌ست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم دست شفاعت هر زمان در نيک‌نامی می‌زنم بی ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز خود دامی به راهی می‌نهم مرغی به دامی می‌زنم اورنگ کو؟ گلچهر کو؟ نقش وفا و مهر کو؟ حالی من اندر عاشقی داو تمامی می‌زنم تا بو که يابم آگهی از سايه‌ی سرو سهی گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش‌خرامی می‌زنم هر چند کان آرام دل دانم نبخشد کام دل نقش خيالی می‌کشم فال دوامی می‌زنم دانم سر آرد غصه را رنگين برآرد قصه را اين آه خون افشان که من هر صبح و شامی می‌زنم با آن که از وی غايبم و از می چو حافظ تايبم در مجلس روحانيان گه‌گاه جامی می‌زنم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 30 July 2025

چل سال رفت و بیش که من لاف می‌زنم ۳۴۳

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۳مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان چل سال رفت و بیش که من لاف می‌زنم کز چاکران پير مغان کمترين منم هرگز به يمن عاطفت پير می‌فروش ساغر تهی نشد ز می صاف روشنم از جاه عشق و دولت رندان پاکباز پيوسته صدر مصطبه‌ها بود مسکنم در شأن من به دردکشی ظن بد مبر کآلوده گشت جامه ولی پاکدامنم شهباز دست پادشهم اين چه حالت است کز ياد برده‌اند هوای نشيمنم؟ حيف است بلبلی چو من اکنون در اين قفس با اين لسان عذب که خامش چو سوسنم آب و هوای فارس عجب سفله‌پرور است کو همرهی که خيمه از اين خاک برکنم حافظ به زير خرقه قدح تا به کی کشی؟ در بزم خواجه پرده ز کارت برافکنم تورانشه خجسته که در من يزيد فضل شد منت مواهب او طوق گردنم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 29 July 2025

حجاب چهره‌ی جان می‌شود غبار تنم ۳۴۲

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۲مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن حجاب چهره‌ی جان می‌شود غبار تنمخوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم چنين قفس نه سزای چو من خوش‌الحانی‌ستروم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم عيان نشد که چرا آمدم کجا بودمدريغ و درد که غافل ز کار خويشتنم چگونه طوف کنم در فضای عالم قدسچو در سراچه‌ی ترکيب تخته‌بند تنم اگر ز خون دلم بوی شوق می‌آيدعجب مدار که همدرد آهوی ختنم طراز پيرهن زرکشم مبين چون شمعکه سوزهاست نهانی درون پيرهنم بيا و هستی حافظ ز پيش او بردارکه با وجود تو کس نشنود ز من که منم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 28 July 2025

گر من از سرزنش مدعیان اندیشم ۳۴۱

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن گر من از سرزنش مدعيان انديشم شيوه‌ی مستی و رندی نرود از پيشم زهد رندان نوآموخته راهی به دهی‌ست من که بدنام جهانم چه صلاح انديشم شاه شوريده‌سران خوان من بی‌سامان را زان که در کم‌خردی از همه عالم بيشم بر جبين نقش کن از خون دل من خالی تا بدانند که قربان تو کافرکيشم اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا تا در اين خرقه ندانی که چه نادرويشم دامن از رشحه‌ی خون دل من در هم چینکه اثر در تو رسد چون بخراشی ریشم شعر خونبار من ای باد بدان يار رسان که ز مژگان سيه بر رگ جان زد نيشم من اگر باده خورم ور نه چه کارم با کس حافظ راز خود و عارف وقت خويشم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 27 July 2025

گرچه از آتش دل چون خم می در جوشم ۳۴۰

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۰فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن گرچه از آتش دل چون خم می در جوشممهر بر لب زده خون می‌خورم و خاموشم قصد جان است طمع در لب جانان کردنتو مرا بين که در اين کار به جان می‌کوشم من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دمهندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم حاش لله که نيم معتقد طاعت خويشاين قدر هست که گه گه قدحی می‌نوشم هست اميدم که عليرغم عدو روز جزافيض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم پدرم روضه‌ی رضوان به دو گندم بفروختناخلف باشم اگر من به جویی نفروشم خرقه‌پوشی من از غايت دينداری نيستپرده‌ای بر سر صد عيب نهان می‌پوشم من که خواهم که ننوشم بجز از راوق خمچه کنم گر سخن پير مغان ننيوشم گر از اين دست زند مطرب مجلس ره عشقشعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 26 July 2025

خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم ۳۳۹

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۹مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن خيال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم دل از پی نظر آيد به سوی روزن چشم سزای تکيه‌گهت منظری نمی‌بينم منم ز عالم و اين گوشه‌ی معين چشم بيا که لعل و گهر در نثار مقدم تو ز گنج‌خانه‌ی دل می‌کشم به مخزن چشم سحر سرشک روانم سر خرابی داشت گرم نه خون جگر می‌گرفت دامن چشم نخست‌روز که ديدم رخ تو دل می‌گفت اگر رسد خللی خون من به گردن چشم به بوی مژده‌ی وصل تو تا سحر شب دوش به راه باد نهادم چراغ روشن چشم به مردمی که دل دردمند حافظ را مزن به ناوک دلدوز مردم‌افکن چشم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 23 July 2025

من دوست‌دار روی خوش و موی دلکشم ۳۳۸

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۸مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان من دوسُـ/تدار روی/ خوش و موی/ دلکشم مدهوش چشم مست و می صاف بی‌غشم گفتی ز سر عهد ازل يک سخن بگو آن گه بگويمت که دو پيمانه درکشم من آدم بهشتيم اما در اين سفر حالی اسير عشق جوانان مهوشم در عاشقی گزير نباشد ز ساز و سوز استاده‌ام چو شمع مترسان ز آتشم شيراز معدن لب لعل است و کان حسن من جوهری مفلسم ايرا مشوشم از بس که چشم مست در اين شهر ديده‌ام حقا که می نمی‌خورم اکنون و سرخوشم شهری‌ست پر کرشمه خوبان ز شش جهت چيزيم نيست ور نه خريدار هر ششم بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست گيسوی حور گرد فشاند ز مفرشم واعظ ز تاب فکرت بی‌حاصلم بسوختساقی کجاست تا زند آبی برآتشم حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست آيينه‌ای ندارم از آن آه می‌کشم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 22 July 2025

چرا نه در پی عزم دیار خود باشم ۳۳۷

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن چرا نه در پی عزم ديار خود باشم؟چرا نه خاک سر کوی يار خود باشم؟ غم غريبي و غربت چو بر نمی‌تابمبه شهر خود روم و شهريار خود باشم ز محرمان سراپرده‌ی وصال شومز بندگان خداوندگار خود باشم چو کار عمر نه پيداست باری آن اولیکه روز واقعه پيش نگار خود باشم ز دست بخت گران‌خواب و کار بی‌سامانگرم بود گله‌ای رازدار خود باشم هميشه پيشه‌ی من عاشقی و رندی بوددگر بکوشم و مشغول کار خود باشم مگر که لطف ازل رهنمون شود حافظوگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 21 July 2025

مژده‌ی وصل تو کو کز سر جان برخیزم ۳۳۶

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن مژده‌ی وصل تو کو کز سر جان برخيزم طاير قدسم و از دام جهان برخيزم به ولای تو که گر بنده‌ی خويشم خوانی از سر خواجگی کون و مکان برخيزم يا رب از ابر هدايت برسان بارانیپيشتر زان که چو گردی ز ميان برخيزم خيز و بالا بنما ای بت شيرين‌حرکات کز سر جان و جهان دست‌فشان برخيزم* گر چه پيرم تو شبی تنگ در آغوشم کش تا سحرگه ز کنار تو جوان برخيزم روز مرگم نفسی مهلت ديدار بده تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخيزم بر سر تربت من با می و مطرب بنشين تا به بويت ز لحد رقص‌کنان برخيزم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 20 July 2025

در خرابات مغان گر گذر افتد بازم ۳۳۵

«««««🍷می‌بهـا»»»»»ویدیوی اجرای استاد شجریان در جشن خانه‌ی سینما غزل نمره ۳۳۵فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن در خرابات مغان گر گذر افتد بازمحاصل خرقه و سجاده روان دربازم حلقه‌ی توبه گر امروز چو زهاد زنمخازن ميکده فردا نکند در بازم ور چو پروانه دهد دست فراغ بالیجز بدان عارض شمعی نبود پروازم صحبت حور نخواهم که بود عين قصوربا خيال تو اگر با دگری پردازم سر سودای تو در سينه بماندی پنهانچشم تردامن اگر فاش نکردی رازم مرغ‌سان از قفس خاک هوایی گشتمبه هوایی که مگر صيد کند شهبازم همچو چنگ ار به کناری ندهی کام دلمبا لب خويش چو نی يک نفسی بنوازم ماجرای دل خون‌گشته نگويم با کسزان که جز تيغ غمت نيست کسی دمسازم گر به هر موی سری بر تن حافظ باشدهمچو زلفت همه را در قدمت اندازم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 19 July 2025

گر دست رسد در سر زلفين تو بازم ۳۳۴

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۴مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولن گر دست رسد در سر زلفين تو بازم چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم زلف تو مرا عمر عزیز است ولی نيست در دست سر مویی از آن عمر درازم پروانه‌ی راحت بده ای دوست که امشب از آتش دل پيش تو چون شمع گدازم آن دم که به يک خنده دهم جان چو صراحی مستان تو خواهم که گزارند نمازم چون نيست نماز من آلوده نمازی در ميکده زان کم نشود سوز و گدازم در مسجد و ميخانه خيالت اگر آيد محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی چون صبح در آفاق جهان سر بفرازم محمود بود عاقبت کار در اين راه گر سر برود در سر سودای ايازم حافظ غم دل با که بگويم که در اين دور جز جام نشايد که بود محرم رازم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 16 July 2025

نماز شام غریبان چو گریه آغازم ۳۳۳

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن نماز شام غريبان چو گريه آغازم به مويه‌های غريبانه قصه پردازم به ياد يار و ديار آن چنان بگريم زار که از جهان ره و رسم سفر براندازم من از ديار حبيبم نه از بلاد غريب مهيمنا به رفيقان خود رسان بازم خدای را مددی ای رفیق ره تا من به کوی ميکده ديگر علم برافرازم خرد ز پيری من کی حساب برگيرد که باز با صنمی طفل عشق می‌بازم بجز صبا و شمالم نمی‌شناسد کس عزيز من که بجز باد نيست همرازم هوای منزل يار آب زندگانی ماست صبا بيار نسيمی ز خاک شيرازم سرشکم آمد و رازم بگفت رو در رویشکايت از که کنم خانگی‌ست غمازم ز چنگ زهره شنيدم که صبحدم می‌گفت مریدحافظ خوش‌لهجه‌ی خوش‌آوازم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 15 July 2025

بزن بر دل ز نوک غمزه تیرم ۳۳۲

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۲مفاعیل مفاعیل فعولن بزن بر دل ز نوک غمزه تيرم که پيش چشم بيمارت بميرم نصاب حسن در حد کمال است زکاتم ده که مسکين و فقيرم چو طفلان تا به کی زاهد فريبی به سيب بوستان و شهد و شيرم چنان پر شد فضای سينه از دوست که فکر خويش گم شد از ضميرم قدح پر کن که من از دولت عشق جوان‌بخت جهانم گر چه پيرم قراری بسته‌ام با می‌فروشان که روز غم بجز ساغر نگيرم مبادا جز حساب مطرب و می اگر نقشی کشد کلک دبيرم در آن غوغا که کس کس را نپرسد من از پير مغان منت پذيرم خوشا آن دم که استغنای مستی فراغت بخشد از شاه و وزيرم من آن مرغم که هر شام و سحرگاه ز بام عرش می‌آيد صفيرم فراوان گنج او در سينه دارم اگر چه مدعی بيند حقيرم من آنگه برگرفتم دل ز حافظکه ساقی گشت یار ناگزیرم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 14 July 2025

به تیغم گر کشد دستش نگیرم ۳۳۱

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۱مفاعیلن مفاعیلن فعولن به تيغم گر کشد دستش نگيرموگر تيرم زند منت پذيرم کمان‌ابروی ما را گو بزن تیرکه پيش دست و بازویت‌ش* بميرم غم گيتی گر از پايم درآردبجز ساغر که باشد دستگيرم؟ برآی ای آفتاب صبح اميدکه در دست شب هجران اسيرم به فريادم رس ای پير خراباتبه يک جرعه جوانم کن که پيرم به گيسوی تو خوردم دوش سوگندکه از پای تو من سر بر نگيرم بسوز اين خرقه‌ی تقوای حافظکه گر آتش شوم در وی نگيرم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 13 July 2025

تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم ۳۳۰

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم تبسمی کن و جان بين که چون همی‌سپرم چنين که بر دل من داغ زلف سرکش توست بنفشه‌زار شود تربتم چو درگذرم بر آستان امیدت گشاده‌ام در چشم که يک نظر فکنی، خود فکندی از نظرم چه شکر گويمت ای خيل غم عفاک الله که روز بی‌کسی آخر نمی‌روی ز سرم غلام مردم چشمم که با سياه‌دلیهزار قطره ببارد چو درد دل شمرم به هر نظر بت ما جلوه می‌کند ليکن کس اين کرشمه نبيند که من همی‌نگرم به خاک حافظ اگر يار بگذرد چون باد ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 12 July 2025

جوزا سحر نهاد حمایل برابرم ۳۲۹

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۹مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان جوزا سـ/حر نهاد/ حمايل بـ/رابرم يعنی غلام شاهم و سوگند می‌خورم ساقی بيا که از مدد بخت کارساز کامی که خواستم ز خدا شد ميسرم جامی بده که باز به شادی روی شاه پيرانه‌سر هوای جوانی‌ست در سرم راهم مزن به وصف زلال خضر که من از جام شاه جرعه‌کش حوض کوثرم شاها اگر به عرش رسانم سرير فضل مملوک اين جنابم و مسکين اين درم من جرعه‌نوش بزم تو بودم هزار سال کی ترک آبخورد کند طبع خوگرم ور باورت نمی‌شود از بنده اين حديث از گفته‌ی کمال دليلی بياورم گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم؟ منصور بن مظفر غازی‌ست حرز من وز اين خجسته نام بر اعدا مظفرم عهد الست من همه با عشق شاه بود وز شاهراه عمر بدين عهد بگذرم گردون چو کرد نظم ثريا به نام شاه من نظم دُر چرا نکنم از که کمترم؟ شاهين‌صفت چو طعمه چشيدم ز دست شاه کی باشد التفات به صيد کبوترم ای شاه شيرگير چه گردد اگر شود در سايه‌ی تو ملک فراغت مقررم؟ شعرم به يمن مدح تو صد ملک دل گشاد گویی که تيغ توست زبان سخنورم بر گلشنی اگر بگذشتم چو باد صبح نی عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم بوی تو می‌شنيدم و بر ياد روی تو دادند ساقيان طرب يک دو ساغرم مستي به باده‌ی عنبی وضع بنده نيست من سالخورده‌رند خرابات‌پرورم با سير اختر و فلکم داوری بسی‌ست انصاف شاه باد در اين قصه داورم شکر خدا که باز در اين اوج بارگاه طاووس عرش می‌شنود صيت شهپرم نامم ز کارنامه‌ی عشاق محو باد گر جز محبت تو بود شغل ديگرم شبل‌الاسد به صيد دلم حمله کرد و من گر لاغرم وگرنه شکار غضنفرم ای عاشقان روی تو از ذره بيشتر من کی رسم به وصل تو کز ذره کمترم بنما به من که منکر حسن رخ تو کيست تا ديده‌اش به گزلک غيرت برآورم بر من فتاده سايه‌ی خورشيد سلطنت و اکنون فراغت است ز خورشيد خاورم مقصود از اين معامله بازار تیز نیست نی جلوه می‌فروشم و نی عشوه می‌خرم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 9 July 2025

من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم ۳۲۸

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم؟لطف‌ها می‌کنی ای خاک درت تاج سرم دلبرا بنده نوازيت که آموخت؟ بگویکه من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم همتم بدرقه‌ی راه کن ای طاير قدسکه دراز است ره مقصد و من نوسفرم ای نسيم سحری بندگی من برسانکه (گو) فراموش مکن وقت دعای سحرم (راه خلوتگه خاصم بنما تا زین پسمی خورم با تو دیگر غم دنیا نخورم) خرم آن روز کز اين مرحله بربندم (رخت) بارو از سر کوی تو پرسند رفيقان خبرم حافظا شايد اگر در طلب گوهر وصلديده دريا کنم از اشک و در او غوطه خورم پايه‌ی نظم بلند است و جهان گير بگوتا کند پادشه بحر دهان پرگهرم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 8 July 2025

مرا عهدی‌ست با جانان ۳۲۷

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۷مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مرا عهدی‌ست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کويش را چو جان خويشتن دارم صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جويم فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل چه فکر از خبث بدگويان ميان انجمن دارم؟ مرا در خانه سروی هست کاندر سايه‌ی قدش فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمين سازند بحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارم سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سليمانی چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم؟ الا ای پير فرزانه! مکن منعم ز ميخانه که من در ترک پيمانه دلی پيمان‌شکن دارم خدا را ای رقيب امشب زمانی ديده بر هم نه که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله نه ميل لاله و نسرين نه برگ نسترن دارم به رندی شهره شد حافظ (پس از چندین ورع) ميان همدمان ليکن چه غم دارم (چو) که در عالم (امین‌الدین) قوام‌الدين حسن دارم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 7 July 2025

در نهانخانه‌ی عشرت صنمی خوش دارم ۳۲۶

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن در نهانخانه‌ی عشرت صنمی خوش دارم کز سر زلف و رخش نعل بر آتش دارم عاشق و رندم و می‌خواره به آواز بلند وين همه منصب از آن حور پريوش دارم گر تو زين دست مرا بی‌سروسامان داری من به آه سحرت زلف مشوش دارم ور چنين چهره گشايد خط زنگاری دوست من رخ زرد به خونابه منقش دارم گر به کاشانه‌ی رندان قدمی رنجه کنینقل شعر شکرين و می بی‌غش دارم ناوک غمزه بيار و زره زلف که من جنگ‌ها با دل مجروح بلاکش دارم حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 6 July 2025

گر دست دهد خاک کف پای نگارم ۳۲۵

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۵مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولن گر دست دهد خاک کف پای نگارمبر لوح بصر خط غباری بنگارم بر بوی کنار تو شدم غرق و اميد استاز موج سرشکم که رساند به کنارم پروانه‌ی او گر رسدم در طلب جانچون شمع همان دم به دمی جان بسپارم امروز مکش سر ز وفای من و انديشزان شب که من از غم به دعا دست برآرم زلفين (دراز) سياه تو به دلداری عشاقدادند قراری و ببردند قرارم ای باد از آن باده نسيمی به من آورکان بوی شفا می‌دهد از رنج خمارم گر قلب دلم را ننهد دوست عياریمن نقد روان در (پی‌اش) دمش از ديده شمارم دامن مفشان از من خاکی که پس از (مرگ) منزين در نتواند که برد باد غبارم حافظ لب لعلش چو مرا جان عزيز استعمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 5 July 2025

گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم ۳۲۴

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۴فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارمهمچنان چشم (امید) گشاد از کرمش می‌دارم به (بر) طرب حمل مکن سرخی رويم که چو جامخون دل عکس برون می‌دهد از رخسارم پرده‌ی مطربم از دست (به در) برون خواهد بردآه اگر زان (آه از آن دم) که در اين پرده نباشد بارم پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شبتا در اين (خانه) پرده جز انديشه‌ی او نگذارم منم آن شاعر ساحر که به افسون سخناز نی کلک همه قند و شکر می‌بارم ديده‌ی بخت به افسانه‌ی او شد در خوابکو نسيمی ز عنايت که کند بيدارم؟ چون تو را در گذر ای* (باد) يار نمی‌يارم ديدبا که گويم که بگويد سخنی با يارم؟ (به صد امید نهادیم در این بادیه پایای دلیل دل گمگشته فرومگذارم) دوش می‌گفت که حافظ همه روی است و ريابجز از خاک درش با که (بگو در کارم) بود بازارم؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 2 July 2025

ز دست کوته خود زیر بارم ۳۲۳

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۳مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل ز دست کوته خود زير بارم که از بالابلندان شرمسارم مگر زنجيرمویی گيردم دست وگر نه سر به شيدایی برآرم ز چشم من بپرس اوضاع گردون که شب تا روز اختر می‌شمارم بدين شکرانه می‌بوسم لب جام که کرد آگه ز راز روزگارم اگر گفتم دعای می‌فروشان چه باشد؟ حق (شکر) نعمت می‌گزارم من از بازوی خود دارم بسی شکر که زور مردم‌آزاری ندارم (تو از خاکم نخواهی برگرفتنبه جای اشک اگر گوهر ببارم مکن عیبم به خون خوردن در این دشتکه کارآموز آهوی تتارم مرا تا جرعه‌ای در جام عشق استغم مستی و هشیاری ندارم) سری دارم چو حافظ مست ليکن به لطف آن سری اميدوارم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 1 July 2025

خیال روی تو بر کارگاه دیده کشیدم ۳۲۲

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۲مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن* ۴بار خيال (روی) نقـ/ش تو در (بر) کا/رگاه ديـ/ده کشيدمبه صورت تو نگاری نه ديدم و نه شنيدم اگر چه در طلبت هم‌عنان باد شمالمبه گرد سرو خرامان قامتت نرسيدم (هوای خواجگی‌م بود بندگی تو جستمامید سلطنتم بود خدمت تو گزیدم) اميد در شب زلفت به روز عمر نبستمطمع به دور دهانت ز کام دل ببريدم به (ز) شوق چشمه‌ی نوشت چه قطره‌ها که فشاندمز لعل باده‌فروشت چه عشوه‌ها که خريدم ز غمزه بر دل (تنگم) ريشم چه تيرها که گشادیز غصه بر سر کويت چه بارها که کشيدم ز کوی يار بيار ای نسيم صبح غباریکه بوی خون دل ريش از آن (دیار) تراب شنيدم گناه چشم سياه تو بود و (بردن دلها) گردن دلخواهکه من چو آهوی وحشی ز آدمی برميدم چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسيمیکه پرده بر دل خونين به بوی او بدريدم به خاک پای تو سوگند و* نور ديده‌ی حافظکه بی رخ تو فروغ از چراغ ديده نديدم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 30 June 2025

هرچند پیر و خسته‌دل و ناتوان شدم ۳۲۱

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۱مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان هر چند/ پير و خسته/دل و ناتـ/وان شدمهر گه که ياد روی تو کردم جوان شدم شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدایبر منتهای همت خود کامران شدم در شاهراه دولت سرمد به تخت بختبا جام می به کام دل دوستان شدم ای گلبن جوان بر دولت بخور که مندر سايه‌ی تو بلبل باغ (جنان) جهان شدم اول ز تحت و فوق (حرف و صوت) وجودم خبر نبوددر مکتب غم تو چنين نکته‌دان شدم زآن روز بر دلم در معنی گشوده شدکز ساکنان درگه پير مغان شدم از آن زمان که فتنه‌ی چشمت به من رسيدايمن ز شر فتنه آخرزمان شدم قسمت حوالتم به خرابات می‌کندهر چند (چندان) که اين چنين شدم و آن چنان شدم من پير سال‌وماه نيم يار بی‌وفاستبر من چو عمر می‌گذرد پير از آن شدم دوشم نويد داد عنايت که حافظابازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 29 June 2025

دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم ۳۲۰

در حال حاضر پادکست‌های رواق تنها با استفاده از فیلترشکن قابل پخش‌اند. «««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۰مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ديشب به سيل اشک ره خواب می‌زدمنقشی (مثال روی) به ياد خط تو بر آب می‌زدم ابروی يار در نظر و خرقه‌سوختهجامی به ياد گوشه‌ی محراب می‌زدم هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجستبازش ز طره‌ی تو به مضراب می‌زدم روی نگار در نظرم جلوه می‌نمودوز دور بوسه بر رخ مهتاب می‌زدم چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگفالی به چشم و گوش در اين باب می‌زدم نقش خيال روی‌ تو تا وقت صبحدمبر کارگاه ديده‌ی بی‌خواب می‌زدم ساقی به صوت اين غزلم کاسه می‌گرفتمی‌گفتم اين سرود و می ناب می‌زدم خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کامبر نام عمر و دولت احباب می‌زدم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 28 June 2025

سالها پیروی مذهب رندان کردم ۳۱۹

انتشار اپیزودها منوط شده به اتصال من به اینترنتبرای همه‌مون آرزوی سلامت میکنمغزل نمره ۳۱۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن سالها پيروی مذهب رندان کردم تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه قطع اين مرحله با مرغ سليمان کردم سايه‌ای بر دل ريشم فکن ای گنج روانکه من اين خانه به سودای تو ويران کردم توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون می‌‌گزم لب که چرا گوش به نادان کردم در (از) خلاف‌آمد عادت بطلب کام که من کسب جمعيت از آن زلف پريشان کردم نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم دارم از لطف ازل جنت (منظر) فردوس طمع گر چه دربانی ميخانه فراوان کردم اين که پيرانه‌سرم صحبت يوسف بنواخت اجر صبری‌ست که در کلبه‌ی احزان کردم صبح‌خيزی و سلامت‌طلبی چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم گر به ديوان غزل صدرنشينم چه عجب؟ سالها بندگی صاحب ديوان کردم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 16 June 2025

مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم ۳۱۸

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۸مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مرا می‌بينی و (در دم) هر دم زيادت می‌کنی دردم تو را می‌بينم و ميلم زيادت می‌شود هر دم به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم؟ نه راه است اين که (بنشانی) بگذاری مرا بر خاک و (بگذاری) بگريزیگذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم ندارم دستت از دامن بجز (مگر) در خاک و آن دم هم که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم فرورفت از غم (دم) عشقت دمم دم می‌دهی تا کی؟ دمار از من برآوردی (و می‌گویی میاور دم) نمی‌گویی برآوردم شبی دل را به تاريکی ز زلفت باز می‌جستم رخت می‌ديدم و جامی (ز لعلت) هلالی باز می‌خوردم کشيدم در برت ناگاه و شد در تاب گيسويت نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان میده چو گرمی از تو می‌بينم چه باک (غم) از خصم دم سردم؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 15 June 2025

فاش می‌گويم و از گفته‌ی خود دلشادم ۳۱۷

کانال تلگرام صدای سخن عشق (نیازمند فیلترشکن)غزل نمره ۳۱۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن فاش می‌گويم و از گفته‌ی خود دلشادمبنده‌ی عشقم و از هر دو جهان آزادم طاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراقکه در اين دامگه حادثه چون افتادم؟ من ملک بودم و فردوس برين جايم بودآدم آورد در اين دير خراب‌آبادم سايه‌ی طوبی و دلجویی حور و لب حوضبه هوای سر کوی تو برفت از يادم نيست بر لوح دلم جز الف قامت (یار) دوست(سرخط لوح دلم جز الف قد تو نیست)چه کنم حرف دگر ياد نداد استادم کوکب بخت مرا هيچ منجم نشناختيا رب از مادر گيتی به چه طالع زادم تا شدم حلقه‌به‌گوش در ميخانه‌ی عشقهر دم آيد غمی از نو به مبارک‌بادم می‌خورد خون دلم مردمک ديده (چشم و) سزاستکه چرا دل به جگرگوشه‌ی مردم دادم پاک کن چهره‌ی حافظ به سر زلف ز اشکور نه اين سيل دمادم ببرد (بکند) بنيادم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 14 June 2025

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ۳۱۶

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن زلف بر باد مده تا ندهی بر بادمناز بنياد مکن تا نکنی بنيادم می مخور با دگران تا نخورم خون جگرسر مکش تا نکشد سر به فلک فريادم زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندمطره را تاب مده تا ندهی بر بادم يار بيگانه مشو تا نبری از خويشمغم اغيار مخور تا نکنی ناشادم* رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلمقد برافراز که از سرو کنی آزادم شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما راياد هر قوم مکن تا نروی از يادم شهره‌ی شهر مشو تا ننهم سر در کوهشور شيرين منما تا نکنی فرهادم رحم کن بر من مسکين و به فريادم رستا به خاک در آصف نرسد فريادم* حافظ از جور تو حاشا که بگرداند رویمن از آن روز که دربند توام آزادم (چون فلک جور مکن تا نکشی حافظ رارام شو تا بدهد طالع فرخ دادم) Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 11 June 2025

به غیر از آنکه بشد دین و دانش از دستم ۳۱۵

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به غير از آن که بشد دين و دانش از دستمبيا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم؟ اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به بادبه خاک پای عزيزت که عهد نشکستم چو ذره گر چه حقيرم ببين به دولت عشقکه در هوای رخت چون به مهر پيوستم بيار باده که عمری‌ست تا من از سر امنبه کنج عافيت از بهر عيش ننشستم اگر ز مردم هشياری ای نصيحتگویسخن به خاک ميفکن چرا که من مستم چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوستکه خدمتی به سزا برنيامد از دستم بسوخت حافظ و آن يار دلنواز نگفتکه مرهمش بفرستم چو خاطرش خستم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 10 June 2025

دوش بيماری چشم تو ببرد از دستم ۳۱۴

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۴فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن دوش بيماری چشم تو ببرد از دستمليکن (گرچه) از لطف لبت صورت جان می‌بستم عشق من با (لب شیرین) خط مشکين تو امروزی نيستديرگاه‌ی* است کز اين جام هلالی مستم از ثبات خودم اين نکته خوش آمد که به جوردر (بر) سر کوی تو از پای طلب ننشستم صنمی لشکريم غارت دل کرد و برفتآه اگر عاطفت شاه نگيرد دستم عافيت چشم مدار از من ميخانه‌نشينکه دم از خدمت (صحبت) رندان زده‌ام تا هستم در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر استتا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستم بعد از اينم چه غم از تير کج‌انداز حسود(بعد از اینم چه غم از ناوک آزار حسود)چون (که) به محبوب کمان‌ابروی خود پيوستم بوسه بر درج عقيق تو حلال است مراکه به افسوس و جفا مُهر وفا نشکستم رتبت دانش حافظ به فلک برشده بودکرد غمخواری شمشاد بلندت پستم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 9 June 2025

بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم ۳۱۳

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۳مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان بازآی ساقيا که هواخواه خدمتم مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم زآنجا که فيض جام سعادت‌فروغ توست بيرون‌شدی نمای ز ظلمات حيرتم هر چند غرق بحر گناهم ز صد (شش) جهت تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم عيبم مکن به رندی و بدنامی ای حکيم کاين بود سرنوشت ز ديوان قسمتم می خور که عاشقی نه به کسب است و اختيار اين موهبت رسيد ز ميراث فطرتم من کز وطن سفر نگزيدم به عمر خويش در عشق ديدن تو هواخواه غربتم دريا و کوه در ره و من خسته و ضعيف ای خضر پی‌خجسته مدد (ده) کن به همتم دورم به صورت از در دولتسرای (دوست) تو ليکن به جان و دل ز مقيمان حضرتم حافظ به پيش چشم تو خواهد سپرد جان در اين خيالم، ار بدهد عمر مهلتم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 8 June 2025

بشری اذ السلامة حلت بذی سلم ۳۱۲

«««««🌹می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۲مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان بشري اذِ السّلامةُ حَلَّت بذي سَلَم لِلهِ حمدُ معترفٍ غاية النِّعم آن خوش‌خبر کجاست که اين فتح مژده داد؟تا جان فشانمش چو زر و سيم در قدم از بازگشت شاه در اين طرفه (نوبت) منزل است آهنگ خصم او به سراپرده‌ی عدم پيمان‌شکن هرآينه گردد شکسته‌حال ان العهود عند مليک النُهي ذِمم می‌جست از سحاب امل رحمتی ولی جز ديده‌اش معاينه بيرون نداد نم در نيل غم فتاد سپهرش به طنز گفت الانَ قد ندمتَ و ماينفعُ النَّدم (ساقی بیا که وقت گل است و زمان عیشپر کن پیاله و مخور اندوه بیش و کم بشنو ز جام باده که این زال نوعروسبسیار کشت شوهر چون کیقباد و جم ای دل تو ملک جم مطلب جام جم بخواهاین بود قول بلبل دستان‌سرای جم حافظ به کنج میکده دارد قرارگاهالطیر فی حدیقةِ و الیسُ فی الاَجَم) ساقی چو يار مهرخ و از اهل راز بود حافظ بخورد باده و شيخ و فقيه هم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 7 June 2025

Disclaimer: The podcast and artwork embedded on this page are from فرزآن, and are the property of its owner and not affiliated with or endorsed by Tapesearch.

Copyright © Tapesearch 2025.