انتشار اپیزودها منوط شده به اتصال من به اینترنتبرای همهمون آرزوی سلامت میکنمغزل نمره ۳۱۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن سالها پيروی مذهب رندان کردم تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه قطع اين مرحله با مرغ سليمان کردم سايهای بر دل ريشم فکن ای گنج روانکه من اين خانه به سودای تو ويران کردم توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم در (از) خلافآمد عادت بطلب کام که من کسب جمعيت از آن زلف پريشان کردم نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم دارم از لطف ازل جنت (منظر) فردوس طمع گر چه دربانی ميخانه فراوان کردم اين که پيرانهسرم صحبت يوسف بنواخت اجر صبریست که در کلبهی احزان کردم صبحخيزی و سلامتطلبی چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم گر به ديوان غزل صدرنشينم چه عجب؟ سالها بندگی صاحب ديوان کردم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 16 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۸مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مرا میبينی و (در دم) هر دم زيادت میکنی دردم تو را میبينم و ميلم زيادت میشود هر دم به سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سر داری به درمانم نمیکوشی نمیدانی مگر دردم؟ نه راه است اين که (بنشانی) بگذاری مرا بر خاک و (بگذاری) بگريزیگذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم ندارم دستت از دامن بجز (مگر) در خاک و آن دم هم که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم فرورفت از غم (دم) عشقت دمم دم میدهی تا کی؟ دمار از من برآوردی (و میگویی میاور دم) نمیگویی برآوردم شبی دل را به تاريکی ز زلفت باز میجستم رخت میديدم و جامی (ز لعلت) هلالی باز میخوردم کشيدم در برت ناگاه و شد در تاب گيسويت نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم تو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان میده چو گرمی از تو میبينم چه باک (غم) از خصم دم سردم؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 15 June 2025
کانال تلگرام صدای سخن عشق (نیازمند فیلترشکن)غزل نمره ۳۱۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن فاش میگويم و از گفتهی خود دلشادمبندهی عشقم و از هر دو جهان آزادم طاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراقکه در اين دامگه حادثه چون افتادم؟ من ملک بودم و فردوس برين جايم بودآدم آورد در اين دير خرابآبادم سايهی طوبی و دلجویی حور و لب حوضبه هوای سر کوی تو برفت از يادم نيست بر لوح دلم جز الف قامت (یار) دوست(سرخط لوح دلم جز الف قد تو نیست)چه کنم حرف دگر ياد نداد استادم کوکب بخت مرا هيچ منجم نشناختيا رب از مادر گيتی به چه طالع زادم تا شدم حلقهبهگوش در ميخانهی عشقهر دم آيد غمی از نو به مبارکبادم میخورد خون دلم مردمک ديده (چشم و) سزاستکه چرا دل به جگرگوشهی مردم دادم پاک کن چهرهی حافظ به سر زلف ز اشکور نه اين سيل دمادم ببرد (بکند) بنيادم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 14 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن زلف بر باد مده تا ندهی بر بادمناز بنياد مکن تا نکنی بنيادم می مخور با دگران تا نخورم خون جگرسر مکش تا نکشد سر به فلک فريادم زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندمطره را تاب مده تا ندهی بر بادم يار بيگانه مشو تا نبری از خويشمغم اغيار مخور تا نکنی ناشادم* رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلمقد برافراز که از سرو کنی آزادم شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما راياد هر قوم مکن تا نروی از يادم شهرهی شهر مشو تا ننهم سر در کوهشور شيرين منما تا نکنی فرهادم رحم کن بر من مسکين و به فريادم رستا به خاک در آصف نرسد فريادم* حافظ از جور تو حاشا که بگرداند رویمن از آن روز که دربند توام آزادم (چون فلک جور مکن تا نکشی حافظ رارام شو تا بدهد طالع فرخ دادم) Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 11 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به غير از آن که بشد دين و دانش از دستمبيا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم؟ اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به بادبه خاک پای عزيزت که عهد نشکستم چو ذره گر چه حقيرم ببين به دولت عشقکه در هوای رخت چون به مهر پيوستم بيار باده که عمریست تا من از سر امنبه کنج عافيت از بهر عيش ننشستم اگر ز مردم هشياری ای نصيحتگویسخن به خاک ميفکن چرا که من مستم چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوستکه خدمتی به سزا برنيامد از دستم بسوخت حافظ و آن يار دلنواز نگفتکه مرهمش بفرستم چو خاطرش خستم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 10 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۴فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن دوش بيماری چشم تو ببرد از دستمليکن (گرچه) از لطف لبت صورت جان میبستم عشق من با (لب شیرین) خط مشکين تو امروزی نيستديرگاهی* است کز اين جام هلالی مستم از ثبات خودم اين نکته خوش آمد که به جوردر (بر) سر کوی تو از پای طلب ننشستم صنمی لشکريم غارت دل کرد و برفتآه اگر عاطفت شاه نگيرد دستم عافيت چشم مدار از من ميخانهنشينکه دم از خدمت (صحبت) رندان زدهام تا هستم در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر استتا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستم بعد از اينم چه غم از تير کجانداز حسود(بعد از اینم چه غم از ناوک آزار حسود)چون (که) به محبوب کمانابروی خود پيوستم بوسه بر درج عقيق تو حلال است مراکه به افسوس و جفا مُهر وفا نشکستم رتبت دانش حافظ به فلک برشده بودکرد غمخواری شمشاد بلندت پستم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 9 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۳مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان بازآی ساقيا که هواخواه خدمتم مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم زآنجا که فيض جام سعادتفروغ توست بيرونشدی نمای ز ظلمات حيرتم هر چند غرق بحر گناهم ز صد (شش) جهت تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم عيبم مکن به رندی و بدنامی ای حکيم کاين بود سرنوشت ز ديوان قسمتم می خور که عاشقی نه به کسب است و اختيار اين موهبت رسيد ز ميراث فطرتم من کز وطن سفر نگزيدم به عمر خويش در عشق ديدن تو هواخواه غربتم دريا و کوه در ره و من خسته و ضعيف ای خضر پیخجسته مدد (ده) کن به همتم دورم به صورت از در دولتسرای (دوست) تو ليکن به جان و دل ز مقيمان حضرتم حافظ به پيش چشم تو خواهد سپرد جان در اين خيالم، ار بدهد عمر مهلتم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 8 June 2025
«««««🌹میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۲مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان بشري اذِ السّلامةُ حَلَّت بذي سَلَم لِلهِ حمدُ معترفٍ غاية النِّعم آن خوشخبر کجاست که اين فتح مژده داد؟تا جان فشانمش چو زر و سيم در قدم از بازگشت شاه در اين طرفه (نوبت) منزل است آهنگ خصم او به سراپردهی عدم پيمانشکن هرآينه گردد شکستهحال ان العهود عند مليک النُهي ذِمم میجست از سحاب امل رحمتی ولی جز ديدهاش معاينه بيرون نداد نم در نيل غم فتاد سپهرش به طنز گفت الانَ قد ندمتَ و ماينفعُ النَّدم (ساقی بیا که وقت گل است و زمان عیشپر کن پیاله و مخور اندوه بیش و کم بشنو ز جام باده که این زال نوعروسبسیار کشت شوهر چون کیقباد و جم ای دل تو ملک جم مطلب جام جم بخواهاین بود قول بلبل دستانسرای جم حافظ به کنج میکده دارد قرارگاهالطیر فی حدیقةِ و الیسُ فی الاَجَم) ساقی چو يار مهرخ و از اهل راز بود حافظ بخورد باده و شيخ و فقيه هم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 7 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن عاشق روی (نگاری) جوانی خوش نوخاستهام و از خدا (شادی) دولت اين غم به دعا خواستهام عاشق و رند و نظربازم و میگويم فاش تا بدانی که به چندين هنر آراستهام شرمم از خرقهی آلودهی خود میآيد که بر او (پاره) وصله به صد شعبده پيراستهام خوش بسوز از غمش ای شمع که (امشب) اينک من نيز هم بدين (به همین) کار (میان)کمربسته و برخاستهام با چنين حيرتم (خبرتم) از دست (نشد) بشد صرفهی کار در غم افزودهام آنچ از دل و جان کاستهام همچو حافظ به خرابات روم جامهقبا بو که در بر کشد آن دلبر نوخاستهام Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 4 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۰فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن مرحبا طاير فرخپی فرخندهپيام خير مقدم چه خبر؟ دوست (یار) کجا؟ راه کدام؟ يا رب اين قافله را لطف ازل (همره) بدرقه باد که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام ماجرای من و معشوق مرا پايان نيست هر چه آغاز ندارد نپذيرد انجام گل ز حد برد تنعم (به کرم) نفسی رخ بنما سرو مینازد و خوش نيست خدا را بخرام زلف دلدار چو زنار همیفرمايد برو ای شيخ که شد بر تن ما خرقه حرام مرغ روحم که همی زد ز سر سدره صفير عاقبت دانهی خال تو فکندش در دام چشم بيمار مرا خواب (چه) نه درخور باشد من له يَقتُلُ (یُقبلُ) داءٌ دَنَفٌ کيفَ يَنام تو ترحم نکنی بر من (بیدل) مخلص گفتم ذاکَ دعوايَ و ها انت و تلک الايام حافظ ار ميل به ابروی تو دارد شايد جای در گوشه محراب کنند اهل کلام Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 3 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۹فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات عشقبازی و جوانی و شراب لعلفام مجلس انس و حريف همدم و شرب مدام ساقی شکردهان و مطرب شيرينسخن همنشينی نيککردار و نديمی نيکنام شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی دلبری در حسن و خوبی غيرت ماه تمام بزمگاهی دلنشان چون قصر فردوس برين گلشنی پيرامنش چون روضهی دارالسلام صفنشينان نيکخواه و پيشکاران باادب دوستداران صاحباسرار و حريفان دوستکام بادهی گلرنگ تلخ تيز خوشخوار سبک نقلش (نقلی) از لعل نگار و نقلش از ياقوت (جام) خام غمزهی ساقی به يغمای خرد آهخته تيغ زلف جانان از برای صيد دل گسترده دام نکتهداني بذلهگو چون حافظ شيرينسخن بخششآموزی جهانافروز چون حاجی قوام هر که اين عشرت نخواهد خوشدلی بر وی تباه وان که اين مجلس نجويد زندگی بر وی حرام Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 2 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۸فاعلاتن فاعلاتن فاعلات ای رخت چون/ خلد و لعلت/ سلسبيلسلسبيلت کرده جان و دل سبيل سبزپوشان خطت بر گرد لب همچو مورانند (حورانند) گرد سلسبيل ناوک چشم تو در هر گوشهای همچو من افتاده دارد صد قتيل يا رب اين آتش که در جان من است سرد کن زان سان که کردی بر خليل من نمیيابم مجال ای دوستان گر چه دارد او جمالی بس جميل پای ما لنگ است و منزل دوردست دست ما کوتاه و خرما بر نخيل یا مکش بر چهره نیل عاشقییا فروبر جامهی تقوا به نیل حسن این نظم از بیان مستغنی استبر فروغ خور نجوید کس دلیل معجز است این شعر یا سحر حلال؟هاتف آورد این سخن یا جبرئیل؟ عقل در حسنش نمییابد بدلطبع در لطفش نمیبیند بدیل حافظ از سرپنجهی عشق نگار همچو مور افتاده زیر پای پيل شاه عالم را بقا و عز و ناز باد و هر چيزی که باشد زين قبيل Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 1 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۷مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمايل هر کو شنيد گفتا لله دَرُّ قائل تحصيل عشق و رندی آسان نمود اول آخر بسوخت جانم در کسب اين فضايل حلاج بر سر دار اين نکته خوش سرايد از شافعی نپرسند امثال اين مسائل گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم گفت آن زمان که نبود جان در ميانه حائل دل دادهام به ياری شوخی کشی نگاری مرضية السجايا محمودة الخصائل در عين گوشهگيری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مايل از آب ديده صد ره طوفان نوح ديدم و از لوح سينه نقشت هرگز نگشت زايل ای دوست دست حافظ تعويذ چشمزخم است يا رب ببينم آن را در گردنت حمايل Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 31 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۶مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن اگر به کو/ی تو باشد/ مرا مجا/ل وصول رسد به دولت وصل تو کار (وصلت نوای) من به اصول قرار برده ز من آن دو (سنبل) نرگس رعنا فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول چو بر در تو من بینوای بیزر و زور به هيچ باب ندارم ره خروج و دخول کجا روم چه کنم چاره از کجا جويم (کجا روم چه کنم چون شوم چه چاره کنم)که گشتهام ز غم و جور روزگار ملول من شکستهی بدحال زندگی يابم (چو شمع پیش تو من زندگی ز سر گیرم)در آن (نفس) زمان که به تيغ غمت شوم مقتول خرابتر ز دل من غم تو جای نيافت که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول دل از جواهر مهرت چو صيقلی دارد (چو از جواهر مهر تو صیقلی دارد)بود ز زنگ حوادث هر آينه مصقول چه جرم کردهام ای جان و دل به حضرت تو که طاعت من بیدل نمیشود مقبول؟ به درد عشق بساز و خموش کن حافظ رموز عشق مکن فاش پيش اهل عقول Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 28 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به وقت (عهد) گل/ شدم از تو/بهی شرا/ب خجل که کس مباد ز کردار ناصواب خجل صلاح ما همه دام ره است و من زين (بخت) بحث نيم ز شاهد و ساقی به هيچ باب خجل بود که يار نرنجد ز ما (نپرسد گنه) به خلق کريم که از سوال ملوليم و از جواب خجل ز خون که رفت شب دوش از سراچه چشم شديم در نظر (شبروان) رهروان خواب خجل رواست نرگس مست ار فکند سر در پيش که شد ز شيوهی آن چشم پرعتاب خجل تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا(تو خوبروییتری زآفتاب و شکر خدای) که نيستم ز تو در روی آفتاب خجل حجاب ظلمت از آن بست آب خضر که گشت ز شعر حافظ و آن طبع همچو آب خجل Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 27 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۴مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولن دارای/ جهان نصر/ت دين خسرو/ی کامل يحیای مظفر ملک عالم عادل ای درگه اسلامپناه تو گشاده بر روی (جهان) زمين روزنهی جان و در دل تعظيم تو بر جان و خرد واجب و لازم انعام تو بر کون و مکان فايض و شامل روز ازل از کلک تو يک (نقطه) قطره سياهی بر روی مه افتاد که شد حل مسائل خورشيد چو آن خال سيه ديد به دل گفت ای کاج که من بودمی آن هندوی مقبل شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع است دست طرب از دامن اين زمزمه مگسل می نوش و جهان بخش که از زلف کمندت شد گردن بدخواه گرفتار سلاسل دور فلکی يک سره بر منهج عدل است خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل حافظ قلم شاه جهان مقسم رزق است از بهر معيشت مکن انديشهی باطل Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 26 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وصال بيا که بوی تو را ميرم ای نسيم شمال اَحادياً بجِمال الحبيب قِف و انزل که نيست صبر جميلم ز اشتياق جمال حکايت (شکایت) شب هجران (فروگذار ای دل) فروگذاشته به به شکر آن که برافکند پرده روز وصال بيا که پردهی گلريز هفت (کاری) خانه چشم کشيدهايم به تحرير کارگاه خيال چو يار بر سر صلح است و عذر (میخواهد) میطلبد توان گذشت ز جور رقيب در همه حال بجز خيال دهان تو نيست در دل تنگ که کس مباد چو من در پی خيال محال قتيل عشق تو شد حافظ غريب ولی به خاک ما گذری کن که خون مات حلال Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 25 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۲فاعلاتن مفاعلن فعلن خوش خبر باشی ای نسيم شمال که (کی) به ما میرسد زمان وصال قصة العشق لاانفصام لها فُصِمَت هاهُنا لسان (مقال) القال ما لسلمی و من بذی سَلَمٍ؟ اين جيراننا و کيف الحال؟ عفتِ الدّار بعد عافية فاسالوا حالها عن الاطلال فی کمال الجمال نلت مُنی صرف الله عنک عينَ کمال يا بريد الحمی حماک الله مرحبا مرحبا تعال تعال عرصهی بزمگاه خالی ماند از حريفان و (رطل) جام مالامال سايه افکند حاليا شب هجر تا چه بازند شبروان خيال ترک ما سوی کس نمینگرد آه (وه) از اين کبريا و جاه و جلال حافظا عشق و صابری تا چند؟ نالهی عاشقان خوش است بنال Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 24 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ای دل ريش مرا با (بر) لب تو حق نمک حق نگه دار که من میروم الله معک تویی آن گوهر پاکيزه که در عالم قدس ذکر خير تو بود حاصل تسبيح ملک در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن کس عيار زر خالص نشناسد چو محک گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم وعده از حد بشد و ما نه دو ديديم و نه يک بگشا پستهی خندان و شکرريزی کن خلق را از دهن خويش مينداز به شک چرخ برهم زنم ار غير مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک چون بر حافظ خويشش نگذاری باری ای رقيب از بر او يک دو قدم دورترک Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 21 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک مرا اميد وصال تو زنده میدارد و گر نه هر دمم از هجر توست بيم هلاک نفس نفس اگر از باد نشنوم (بویت) بويش زمان زمان چو گل از غم کنم گريبان چاک رود به خواب دو چشم از خيال تو؟ هيهات بود صبور دل اندر فراق تو؟ حاشاک اگر تو زخم زنی به که ديگری مرهم و گر تو زهر دهی به که ديگری ترياک بضرب سيفک قتلی حياتنا ابدا لان روحی قد طاب ان يکون فداک عنان مپيچ که گر میزنی به شمشيرم سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک تو را چنان که تویی هر نظر کجا بيند به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک به چشم خلق عزيز جهان شود حافظ که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 20 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۹مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاکاز (در) آن گناه که نفعی رسد به غير چه باک برو به هر چه تو داری بخور دريغ مخورکه بیدريغ زند روزگار تيغ هلاک چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه (ملک) پری به مذهب همه کفر طريقت است امساک به خاک پای تو ای سرو نازپرور من که روز واقعه پا وامگيرم از سر خاک مهندس فلکی راه دير ششجهتی چنان ببست که ره نيست (جز به) زير دير مغاک فريب دختر رز طرفه میزند ره عقل مباد تا به قيامت خراب طارَم تاک به راه ميکده حافظ خوش از جهان رفتی دعای اهل دلت باد مونس دل پاک Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 19 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۸مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن مقام امـ/ن و می بی/غش و رفیـ/ق شفيق گرت مدام ميسر شود زهی توفيق جهان و کار جهان جمله هيچ (در) بر هيچ است هزار بار من اين نکته کردهام تحقيق دريغ و درد که تا اين زمان ندانستم که کيميای سعادت رفيق بود رفيق به مأمنی رو و فرصت شمر غنيمت (عمر) وقت(به هوش باش و غنیمت شمار فرصت عمر) که در کمينگه عمرند قاطعان طريق بيا که توبه ز لعل نگار و خندهی جام حکايتی(تصوری)ست که عقلش نمیکند تصديق اگر چه موی ميانت به چون منی نرسد خوش است خاطرم از فکر اين خيال دقيق حلاوتی (ملاحتی) که تو را در چه زنخدان است به کنه آن نرسد صد هزار فکر عميق اگر به رنگ عقيقی (است) شد اشک من چه عجب که مهر خاتم لعل تو هست همچو عقيق*(که مهر خاتم چشمم لبیست همچو عقیق) کجاست اهل دلی تا کند دلالت خیرکه ما به دوست نبردیم ره به هیچ طریق به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام ببين که تا به چه حدم همیکند تحميق Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 18 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن زبان خامه ندارد سر بيان فراق وگرنه (چگونه) شرح دهم با تو داستان فراق دريغ مدت عمرم که بر اميد وصال به سر رسيد و نيامد به سر زمان فراق سری که بر سر گردون به فخر میسودم به راستان که نهادم بر آستان فراق چگونه باز کنم بال در هوای وصال که ريخت مرغ دلم پر در آشيان فراق؟ کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود ز موج شوق تو در بحر بیکران فراق اگر به دست من افتد فراق را بکشم که روز هجر سيه باد و خانومان فراق رفيق خيل خياليم و (همرکیب) همنشين شکيب قرين آتش هجران و همقران فراق چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شدهست تنم وکيل قضا و دلم ضمان فراق ز سوز شوق دلم شد کباب دور از يار مدام خون جگر میخورم ز خوان فراق فلک چو ديد سرم را اسير چنبر (شوق) عشق ببست گردن صبرم به ريسمان فراق نوید وصل به گوشم رسید در شب هجرکه آمدهست به آخر تو را زمان فراق به پای شوق گر اين ره به سر شدی حافظ به دست (صبر) هجر ندادی کسی عنان فراق Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 17 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۶مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (۶غزل) طالع اگر/ مدد دهد/ دامنش آ/ورم به کف گر بکشم (بکِشد) زهی طرب ور بکُشد زهی شرف طرف کرم ز کس نبست اين دل پراميد من گر چه (صبا) سخن همیبرد قصهی من به هر طرف از خم ابروی (ویأم) توام هيچ گشايشی نشد وه که در اين خيال کج عمر عزيز شد تلف ابروی دوست کی شود دستکش خيال من کس نزدهست از اين کمان تير مراد بر هدف چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدل ياد پدر نمیکنند اين پسران ناخلف من به خيال زاهدی گوشهنشين و طرفه آنک مغبچهای ز هر طرف (ره) میزندم به چنگ و دف بیخبرند زاهدان نقش بخوان و لاتقل مست رياست محتسب باده بده و لاتخف صوفی شهر بين که چون لقمهی شبهه میخورد پاردمش دراز باد آن حيوان خوش علف (من به کدام خوشدلی می خورم و طرب کنمکز پس و پیش خاطرم لشکر غم کشیده صف) حافظ اگر قدم (نهی) زنی در ره خاندان (عشق) به صدق بدرقه رهت شود همت شحنهی نجف Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 14 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن سحر به بو/ی گلستان/ دمی شدم/ در باغکه تا (ه)چو بلبل بیدل کنم علاج دماغ به جلوهی گل سوری نگاه میکردمکه بود در شب تيره به روشنی چو چراغ چنان به حسن و جوانی خويشتن مغرورکه داشت از دل بلبل هزار گونه فراغ گشاده نرگس رعنا ز حسرت آب از چشمنهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ زبان کشيده چو تيغی به سرزنش سوسندهان گشاده شقايق چو مردم ايغاغ يکی چو بادهپرستان صراحی اندر دستيکی چو ساقی مستان به کف گرفته اياغ نشاط و عيش و جوانی چو گل غنيمت دانکه حافظا نبود بر رسول غير بلاغ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 13 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۴فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمعشبنشين کوی سربازان و رندانم چو شمع روز و شب (شبروی) خوابم نمیآيد به چشم غمپرستبس که در بيماری هجر تو گريانم چو شمع رشتهی صبرم به مقراض غمت ببريده شدهمچنان در آتش مهر تو (خندانم) سوزانم چو شمع گر کميت اشک گلگونم نبودی گرمروکی شدی روشن به گيتی راز پنهانم چو شمع در ميان آب و آتش همچنان سرگرم توستاين دل زار نزار اشکبارانم چو شمع در شب هجران مرا پروانهی وصلی فرستور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع بی جمال عالمآرای تو روزم چون شب استبا کمال عشق تو در عين نقصانم چو شمع کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمتتا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع همچو صبحم يک نفس باقیست با ديدار توچهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع سرفرازم کن شبی از وصل خود (گردنکشان) ای نازنينتا منور گردد از ديدارت ايوانم چو شمع آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفتآتش دل کی به آب ديده بنشانم چو شمع Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 12 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۳فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع شمع خاور فکند بر همه اطراف شعاع برکشد آينه از جيب افق چرخ و در آن بنمايد رخ گيتی به هزاران انواع در زوايای طربخانهی جمشيد فلک ارغنون ساز کند زهره به آهنگ سماع چنگ در غلغله آيد که کجا شد منکر جام در قهقهه (گوید) آيد که کجا شد مناع وضع دوران بنگر ساغر عشرت برگير که به هر حالتی اين است بهين اوضاع(که به هر حال همین است که بینی اوضاع) طرهی شاهد دنیا همه بند است و فريب عارفان بر سر اين رشته نجويند نزاع عمر خسرو طلب ار نفع جهان میخواهی که وجودیست عطابخش کريمی نفاع مظهر (منظر) لطف ازل روشنی چشم امل جامع علم و عمل جان جهان شاه شجاع Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 11 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۲مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قسم به حشـ/مت و جاه و/ جلال شا/ه شجاع که نيست با کسم از بهر مال و جاه نزاع شراب خانگيم بس می مغانه بيار حريف باده رسيد ای رفيق توبه وداع خدای را به میام شستوشوی خرقه کنيد که من نمیشنوم بوی خير از اين اوضاع ببين که رقصکنان میرود به نالهی چنگ کسی که رخصه نفرمودی استماع سماع به عاشقان نظری کن به شکر اين نعمت که من غلام مطيعم تو پادشاه مطاع به فيض جرعهی جام تو تشنهايم ولی نمیکنيم دليری نمیدهيم صداع جبين و چهرهی حافظ خدا جدا مکناد ز خاک بارگه کبريای شاه شجاع Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 10 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۱مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ما آزمودهايم در اين شهر بخت خويش بيرون کشيد بايد از اين ورطه رخت خويش از بس که دست میگزم و آه میکشم آتش زدم چو گل به تن لختلخت خويش دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خويش کای دل صبور باش که آن يار تندخویبسيار (ترشرویی) تندروی نشيند ز بخت خويش خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خويش بیماست کز فراق تو وز سوز اندرون آتش درافکنم به همه رخت و پخت خويش حافظ اگر مراد ميسر شدی مدام جمشيد نيز دور نماندی ز تخت خويش (گر موجخیز حادثه سر بر فلک زندعارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش دوش از درم درآمد و بس شرمسار بودزآن عهدهای سست و سخنهای سخت خویش) Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 7 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن دلم رميده شد و غافلم من درويش که آن شکاری سرگشته را چه آمد پيش چو بيد بر سر ايمان خويش میلرزم که دل به دست کمانابروییست کافرکيش بنازم آن مژهی شوخ عافيتکش را که موج میزندش آب نوش بر سر نيش ز آستين طبيبان هزار خون بچکد گرم به تجربه دستی نهند بر دل ريش به کوی ميکده گريان و سرفکنده روم چرا که شرم همیآيدم ز حاصل خويش نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر نزاع بر سر دنیی دون مکن درويش خيال حوصلهی بحر میپزم هيهات چههاست در سر اين قطرهی محالانديش بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ خزانهای به کف آور ز گنج قارون بيش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 6 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش ليکنش مهر و وفا نيست خدايا بدهش دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش من همان به که از او نيک نگه دارم دل که بد و نيک نديدهست و ندارد نگهش بوی شير از لب همچون شکرش میآيد گر چه خون میچکد از شيوهی چشم سيهش چاردهساله بتی چابک و شيرين دارم که به جان حلقه به گوش است مه چاردهش از پی آن گل نورسته دل ما يا رب خود کجا شد که نديديم در اين چند گهش يار دلدار من ار قلب بدين سان شکند ببرد زود به جانداری (سرداری) خود پادشهش جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانهی در صدف (دیدهی) سينهی حافظ بود آرامگهش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 5 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۸مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن کنار آب و پای بيد و طبع شعر و ياری خوش معاشر دلبری شيرين و ساقی گلعذاری خوش الا ای دولتی طالع که قدر وقت میدانی گوارا بادت اين عشرت که داری روزگاری خوش هر آن کس را که (بر) در خاطر ز عشق دلبری باریست سپندی گو بر آتش نه که دارد (داری) کاروباری خوش عروس (نظم) طبع را زيور ز فکر بکر میبندم بود کز (نقش) دست ايامم به دست افتد نگاری خوش شب صحبت غنيمت دان و داد خوشدلی بستان که مهتابی دل افروز است و طرف لالهزاری خوش مییی در کاسهی چشم است ساقی را بهنامايزد که مُستی میکند با عقل و میبخشد خماری خوش به غفلت عمر شد حافظ بيا با ما به ميخانه که شنگولان (شیرینت، سرمستت) خوشباشت بياموزند کاری خوش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 4 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوشدلم از عشوهی (یاقوت) شيرين شکرخای تو خوش همچو گلبرگ طری (بود) هست وجود تو لطيفهمچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش شيوه و ناز تو شيرين، خطوخال تو مليحچشم و ابروی تو زيبا قد و بالای تو خوش هم گلستان خيالم ز تو پرنقشونگارهم مشام دلم از زلف سمنسای تو خوش در ره عشق که از سيل بلا نيست گذارکردهام خاطر خود را به تمنای تو خوش شکر چشم تو چه گويم (پیش چشم تو بمیرم) که بدان بيماریمیکند درد مرا از رخ زيبای تو خوش در بيابان طلب گر چه ز هر سو خطریستمیرود حافظ بیدل به تولای تو خوش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 3 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۶فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان دوش با من گفت پنهان کاردانی تيزهوشو از شما پنهان نشايد کرد سر میفروش گفت آسان گير بر خود کارها کز روی طبعسخت (میگیرد) میگردد جهان بر مردمان سختکوش وان گهم درداد جامی کز فروغش بر فلکزهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش با دل خونين لب خندان بياور همچو جامنی گرت زخمی رسد چون چنگ آیی در خروش تا نگردی آشنا زين پرده رمزی نشنویگوش نامحرم نباشد جای پيغام سروش گوش کن پند ای پسر و از بهر دنيا غم مخورگفتمت چون در حديثی گر توانی داشت (گوش) هوش در حریم عشق نتوان دم زد از گفت و شنیدزان که آنجا جمله اعضا چشم بايد بود و گوش بر بساط نکتهدانان خودفروشی شرط نيستيا سخن دانسته گو ای مرد (بخرد) عاقل يا خموش ساقيا می ده که رندیهای حافظ فهم کردآصف صاحب قران جرمبخش عيبپوش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 30 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۵مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان در عهد پادشاه (عطا) خطابخش جرمپوش حافظ قرابهکش شد و مفتی پيالهنوش صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست تا ديد محتسب که سبو میکشد به دوش احوال شيخ و قاضی و شرب (مدام) اليهودشان کردم سوال صبحدم از پير میفروش گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی درکش زبان و پرده نگه دار و (سر بپوش) می بنوش ساقی بهار میرسد و وجه می نماند فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار عذرم پذير و جرم به ذيل کرم بپوش تا چند همچو شمع زبانآوری کنی پروانهی مراد رسيد (رسد حافظا) ای محب خموش ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو ناديده هيچ ديده و نشنيده هيچ گوش چندان بمان که خرقهی ازرق کند قبول بخت جوانت از فلک پير ژندهپوش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 29 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۴مفتعلن مفتعلن فاعلن هاتفی از گوشهی ميخانه دوش گفت ببخشند گنه می بنوش لطف (عفو) الهی بکند کار خويش مژدهی رحمت برساند سروش لطف خدا بيشتر از جرم ماست نکتهی سربسته چه (گویی) دانی خموش اين خرد خام به ميخانه بر تا می لعل آوردش خون به جوش گر چه وصالش نه به کوشش دهند هر قدر ای دل که توانی بکوش گوش من و حلقهی گيسوی يار روی من و خاک در میفروش رندی حافظ نه گناهیست صعب با کرم پادشه (جرم) عيبپوش داور دين شاه شجاع آن که کرد روح قدس حلقهی امرش به گوش ای ملک العرش مرادش بده و از خطر چشم بدش دار گوش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 28 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده به گوش که دور شاه شجاع است می دلير بنوش شد آن که اهل نظر بر کناره میرفتند هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش به صوت (بانگ) چنگ بگوييم آن حکايتها که از نهفتن آن ديگ سينه میزد جوش شراب خانگی ترس محتسب خوردهبه روی يار بنوشيم و بانگ نوشانوش ز کوی ميکده دوشش به دوش میبردند امام شهر (خواجه) که سجاده میکشيد به دوش دلا دلالت خيرت کنم به راه نجات مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش محل نور تجلیست رای انور شاه چو قرب او طلبی در صفای نيت کوش بجز ثنای جلالش مساز ورد ضمير که هست گوش دلش محرم پيام سروش رموز مصلحت ملک خسروان دانند گدای گوشهنشينی تو حافظا مخروش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 27 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۲مفاعیلن مفاعیلن فعولن ببرد از من/ قرار و طا/قت و هوش بت سنگيندل سيمينبناگوش نگاری چابکی شنگی (پریوش) کلهدار ظريفی مهوشی ترکی قباپوش ز تاب آتش سودای عشقش به سان ديگ دايم میزنم جوش چو پيراهن شوم آسودهخاطر گرش همچون قبا گيرم در آغوش اگر پوسيده گردد استخوانم نگردد مهرت از جانم فراموش دل و دينم دل و دينم ببردهست برودوشش برودوشش برودوش دوای تو دوای توست حافظ لب نوشش لب نوشش لب نوش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 26 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن يا رب (آن) اين نو/گل خندان/ که سپردی/ به منش میسپارم به تو از چشم حسود چمنش گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور دور (دار) باد آفت دور (قمر) فلک از جان و تنش گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد (پیک) صبا چشم دارم که سلامی برسانی ز منش به ادب نافهگشایی کن از آن زلف سياه جای دلهای عزيز است به هم برمزنش گو دلم حق وفا (بر) با خط و خالت دارد محترم دار در آن طرهی عنبرشکنش در مقامی که به ياد لب او می نوشند سفله آن مست که باشد خبر از خويشتنش عرض و مال از در ميخانه نشايد اندوخت هر که اين آب خورد رخت به دريا فکنش هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال سر ما و قدمش يا لب ما و دهنش شعر حافظ همه بيتالغزل معرفت است آفرين بر نفس دلکش و لطف سخنش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 23 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش به هر شکسته که پيوست تازه شد جانش کجاست همنفسی تا (که شرح غصه دهم) به شرح عرضه دهمکه دل چه میکشد از روزگار هجرانش؟ زمانه از ورق گل مثال روی تو (ساخت) بست ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش تو خفتهای (جُستهای) (بسی شدیم) و (بدین سفینه) نشد عشق را کرانه پديد تبارک الله از اين ره که نيست پايانش برید باد صبا نامهای که برد به دوستز خون دیدهی ما بود مهر عنوانش جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد که جان زندهدلان سوخت در بيابانش بدين شکسته بيتالحزن که میآرد نشان يوسف دل از چه زنخدانش؟ بگيرم آن سر زلف و به دست خواجه دهم که سوخت حافظ بیدل ز مکر و دستانش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 22 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۷۹مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل خوشا شيراز و وضع بیمثالش خداوندا نگه دار از زوالش ز رکنآباد ما صد لوحشالله که عمر خضر میبخشد زلالش ميان جعفرآباد و مصلا عبيرآميز میآيد شمالش به شيراز آی و فيض روح قدسی بجوی (بخواه) از مردم صاحبکمالش که نام قند مصری برد (آینجا) آنجا(کی آمد شکر مصری به شیراز) که شيرينان ندادند انفعالش صبا زان لولی شنگول سرمست چه داری آگهی؟ چون است حالش؟ گر آن شيرينپسر (دهن) خونم بريزد دلا چون شير مادر کن حلالش مکن از خواب بيدارم خدا را(مکن بیدار از این خوابم خدا را) که دارم (عشرتی) خلوتی خوش با خيالش چرا حافظ چو میترسيدی از هجر نکردی شکر ايام وصالش؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 21 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۷۸مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش که تا يک دم بياسايم ز دنيا و شر و شورش سماط دهر دونپرور ندارد شهد آسايش مذاق حرص و آز ای دل بشوی از تلخ و از شورش بياور می که نتوان شد ز مکر آسمان ايمن به لعب زهرهی چنگی و مريخ سلحشورش بيا تا در می صافیت راز دهر بنمايم به شرط آن که ننمایی به کجطبعان دلکورش کمند صيد بهرامی بيفکن جام جم بردار که من پيمودم اين صحرا نه بهرام است و نه گورش نظر کردن به درويشان منافی بزرگی نيست سليمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش کمان ابروی جانان نمیپيچد سر از حافظ وليکن خنده میآيد بدين بازوی بیزورش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 20 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۷۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن فکر بلبل همه آن است که گل شد يارش گل در انديشه که چون عشوه کند در کارش دلربایی همه آن نيست که عاشق بکشند خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش جای آن است که خون موج زند در دل لعل زين تغابن که خزف میشکند بازارش بلبل از فيض گل آموخت سخن ور نه نبود اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش ای که در کوچه معشوقهی ما میگذری بر حذر باش که سر میشکند ديوارش آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدايا به سلامت دارش صحبت عافيتت گر چه خوش افتاد ای دل جانب عشق عزيز است فرومگذارش صوفی سرخوش از اين دست که کج کرد کلاه به دو جام دگر آشفته شود دستارش دل حافظ که به ديدار تو خوگر شده بود نازپرورد وصال است مجو آزارش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 19 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۷۶فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات باغبان گر/ پنج روزی/ صحبت گل/ بايدش بر جفای خار هجران صبر بلبل بايدش ای دل اندر بند زلفش از پريشانی منال مرغ زيرک چون به دام افتد تحمل بايدش رند عالمسوز را با مصلحتبينی چه کار؟ کار مُلک است آن که تدبير و تامل بايدش تکيه بر تقوا و دانش در طريقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بايدش با چنين زلف و رخش بادا (رخی بادش) نظربازی حرام هر که روی ياسمين و جعد سنبل بايدش نازها زان نرگس مستانهاش بايد کشيد اين دل شوريده تا آن جعد و کاکل بايدش ساقيا در گردش ساغر تعلل تا به چند؟ دور چون با عاشقان افتد تسلسل بايدش کيست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود؟ عاشق مسکين چرا چندين تجمل بايدش؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 16 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۷۵مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان صوفی گـ/لی بچين و/ مرقع به/ خار بخش وين زهد (تلخ) خشک را به می خوشگوار بخش طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نه تسبيح و طيلسان به می و ميگسار بخش زهد گران که شاهد و ساقی نمیخرند در حلقهی چمن به نسيم بهار بخش شکرانه را که چشم تو روی بتان نديد (شکرانه آنکه روی تو چشم بدان ندید)ما را به عفو و لطف خداوندگار بخش راهم شراب لعل زد ای مير عاشقان خون مرا به چاه زنخدان يار بخش ای آن که ره به مشرب مقصود بردهای زين (زآن) بحر قطرهای به من خاکسار بخش يا رب به وقت گل گنه بنده عفو کن وين ماجرا به سرو لب جويبار بخش ساقی چو شاه نوش کند بادهی صبوح گو جام زر به حافظ شبزندهدار بخش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 15 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۷۴مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به دور لا/له قدح گیـ/ر و بیريا/ میباش به بوی گل نفسی همدم صبا میباش نگويمت که همه ساله میپرستی کن سه ماه می خور و نه ماه پارسا میباش چو پير سالک عشقت به می حواله کند بنوش و منتظر رحمت خدا میباش گرت هواست که چون جم به سر غيب رسی بيا و همدم جام جهاننما میباش چو غنچه گرچه فروبستگیست کار جهان تو همچو باد بهاری گرهگشا میباش وفا مجوی ز (گیتی و گر ) کس ور سخن نمیشنوی به هرزه طالب سيمرغ و کيميا میباش مريد طاعت بيگانگان مشو حافظ ولی معاشر رندان (آشنا) پارسا میباش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 14 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۷۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن اگر رفیـ/ق شفيقی/ درستُ پیـ/مان باشحريف (حجره) خانه و گرمابه و گلستان باش شکنج زلف پريشان به دست باد مدهمگو که خاطر عشاق گو پريشان باش گرت هواست که با خضر همنشين باشینهان ز چشم سکندر چو آب حيوان باش زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیستبيا و نوگل اين بلبل غزلخوان باش طريق خدمت و آيين بندگیکردنخدای را که رها کن به ما و سلطان باش دگر به صيد حرم تيغ برمکش زنهارو از آنچه با دل ما کردهای پشيمان باش تو شمع انجمنی يکزبان و يکدل شوخيال و کوشش پروانه بين و خندان باش کمال دلبری و حسن در نظربازیستبه شيوهی نظر از نادران دوران باش خموش حافظ و از جور يار ناله مکنتو را که گفت که در روی خوب حيران باش؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 13 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۷۲مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولن بازآی و/ دل تنگ/ مرا مون/س جان باش وين سوخته را محرم اسرار نهان باش زان باده که در ميکدهی (مصطبهی) عشق فروشند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش دلدار (أن یار) که گفتا به توام دل نگران است گو میرسم اينک به سلامت نگران باش خون شد دلم از حسرت آن لعل روانبخش ای دُرج محبت به همان مهر و نشان باش تا بر دلش از غصه غباری ننشيند ای سيل سرشک از عقب نامه روان باش حافظ که هوس میکندش جام جهانبين گو در نظر آصف جمشيدمکان باش Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 12 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۷۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن دارم از زلف سياهش گله چندان که مپرس که چنان ز او شدهام بیسروسامان که مپرس کس به اميد وفا ترک دل و دين مکناد که چنانم من از اين کرده پشيمان که مپرس به يکی جرعه که آزار کسش در پی نيست زحمتی میکشم از مردم نادان که مپرس زاهد از ما به سلامت بگذر کاين می لعل دل و دين میبرد از دست بدان سان که مپرس گفتوگوهاست در اين راه که جان بگدازد هر کسی عربدهای اين که مبين آن که مپرس پارسایی (گوشهگیری) و سلامت هوسم بود ولی شيوهای (عشوهای) میکند آن نرگس فتان که مپرس گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم گفت آن میکشم اندر خم چوگان که مپرس گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا حافظ اين قصه دراز است به قرآن که مپرس Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 9 April 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۷۰فاعلاتن مفاعلن فعلن درد عشقی کشيدهام که مپرس(رخت جایی کشیدهام که مپرس) زهر (درد) هجری چشيدهام که مپرس گشتهام در جهان و آخر کار دلبری برگزيدهام که مپرس آنچنان در هوای خاک درش میرود آب ديدهام که مپرس من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنيدهام که مپرس سوی من لب چه میگزی که مگوی؟ لب لعلی گزيدهام که مپرس بی تو در کلبهی گدایی خويش رنجهایی کشيدهام که مپرس همچو حافظ غريب در ره عشق به مقامی رسيدهام که مپرس Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 8 April 2025
Disclaimer: The podcast and artwork embedded on this page are from فرزآن, and are the property of its owner and not affiliated with or endorsed by Tapesearch.
Copyright © Tapesearch 2025.