«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۷فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن صنما با غم عشق تو چه تدبير کنم؟ تا به کی در غم تو ناله شبگير کنم؟ دل ديوانه از آن شد که پذیرد درمانمگرش هم ز سر زلف تو زنجير کنم آن چه در مدت هجر تو کشيدم هيهات در يکی نامه مُحال است که تحرير کنم با سر زلف تو مجموع پريشانی خود کو مجالی که یکایک همه تقرير کنم آن زمان کآرزوی ديدن جانم باشد در نظر نقش رخ خوب تو تصوير کنم گر بدانم که وصال تو بدين دست دهد دين و دل را همه دربازم و توفير کنم دور شو از برم ای واعظ و افسانه مگوی من نه آنم که دگر گوش به تزوير کنم نيست اميد صلاحی ز فساد حافظ چون که تقدير چنين است چه تدبير کنم؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 4 August 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۶فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم محتسب داند که من اين کارها کمتر کنم من که عيب توبهکاران کرده باشم بارها توبه از می وقت گل ديوانه باشم گر کنم چون صبا مجموعهی گل را به آب لطف شست کجدلم خوان گر نظر بر صفحهی دفتر کنم عشق دردانهست و من غواص و دريا ميکده سر فروبردم در آنجا تا کجا سر برکنم لاله ساغرگير و نرگس مست و بر ما نام فسق؟ داوری دارم بسی يا رب که را داور کنم عهد و پيمان فلک را نيست چندان اعتبار عهد با پيمانه بندم شرط با ساغر کنم من که از ياقوت و لعل اشک دارم گنجها کی نظر در فيض خورشيد بلنداختر کنم؟ من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست کی طمع در گردش گردون دونپرور کنم؟ گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم گر به آب چشمهی خورشيد دامن تر کنم بازکش يک دم عنان ای ترک شهرآشوب من تا ز اشک و چهره راهت پرزر و گوهر کنم عاشقان را گر در آتش میپسندد لطف دوست تنگ چشمم گر نظر در چشمهی کوثر کنم دوش لعلش عشوهای میداد حافظ را ولی من نه آنم کز وی اين افسانهها باور کنم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 3 August 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۵فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنم آه کز طعنهی بدخواه نديدم رويت نيست چون آينهام روی ز آهن چه کنم برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگير کارفرمای قدر میکند اين من چه کنم برق غيرت چو چنين میجهد از مکمن غيب تو بفرما که من سوختهخرمن چه کنم شاه ترکان چو پسنديد و به چاهم انداخت دستگير ار نشود لطف تهمتن چه کنم مددی گر به چراغی نکند آتش طور چارهی تيرهشب وادی ايمن چه کنم حافظا خلد برين خانهی موروث من است اندر اين منزل ويرانه نشيمن چه کنم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 2 August 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۴مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن عمریست تا من در طلب هر روز گامی میزنم دست شفاعت هر زمان در نيکنامی میزنم بی ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز خود دامی به راهی مینهم مرغی به دامی میزنم اورنگ کو؟ گلچهر کو؟ نقش وفا و مهر کو؟ حالی من اندر عاشقی داو تمامی میزنم تا بو که يابم آگهی از سايهی سرو سهی گلبانگ عشق از هر طرف بر خوشخرامی میزنم هر چند کان آرام دل دانم نبخشد کام دل نقش خيالی میکشم فال دوامی میزنم دانم سر آرد غصه را رنگين برآرد قصه را اين آه خون افشان که من هر صبح و شامی میزنم با آن که از وی غايبم و از می چو حافظ تايبم در مجلس روحانيان گهگاه جامی میزنم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 30 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۳مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان چل سال رفت و بیش که من لاف میزنم کز چاکران پير مغان کمترين منم هرگز به يمن عاطفت پير میفروش ساغر تهی نشد ز می صاف روشنم از جاه عشق و دولت رندان پاکباز پيوسته صدر مصطبهها بود مسکنم در شأن من به دردکشی ظن بد مبر کآلوده گشت جامه ولی پاکدامنم شهباز دست پادشهم اين چه حالت است کز ياد بردهاند هوای نشيمنم؟ حيف است بلبلی چو من اکنون در اين قفس با اين لسان عذب که خامش چو سوسنم آب و هوای فارس عجب سفلهپرور است کو همرهی که خيمه از اين خاک برکنم حافظ به زير خرقه قدح تا به کی کشی؟ در بزم خواجه پرده ز کارت برافکنم تورانشه خجسته که در من يزيد فضل شد منت مواهب او طوق گردنم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 29 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۲مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن حجاب چهرهی جان میشود غبار تنمخوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم چنين قفس نه سزای چو من خوشالحانیستروم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم عيان نشد که چرا آمدم کجا بودمدريغ و درد که غافل ز کار خويشتنم چگونه طوف کنم در فضای عالم قدسچو در سراچهی ترکيب تختهبند تنم اگر ز خون دلم بوی شوق میآيدعجب مدار که همدرد آهوی ختنم طراز پيرهن زرکشم مبين چون شمعکه سوزهاست نهانی درون پيرهنم بيا و هستی حافظ ز پيش او بردارکه با وجود تو کس نشنود ز من که منم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 28 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن گر من از سرزنش مدعيان انديشم شيوهی مستی و رندی نرود از پيشم زهد رندان نوآموخته راهی به دهیست من که بدنام جهانم چه صلاح انديشم شاه شوريدهسران خوان من بیسامان را زان که در کمخردی از همه عالم بيشم بر جبين نقش کن از خون دل من خالی تا بدانند که قربان تو کافرکيشم اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا تا در اين خرقه ندانی که چه نادرويشم دامن از رشحهی خون دل من در هم چینکه اثر در تو رسد چون بخراشی ریشم شعر خونبار من ای باد بدان يار رسان که ز مژگان سيه بر رگ جان زد نيشم من اگر باده خورم ور نه چه کارم با کس حافظ راز خود و عارف وقت خويشم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 27 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۴۰فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن گرچه از آتش دل چون خم می در جوشممهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم قصد جان است طمع در لب جانان کردنتو مرا بين که در اين کار به جان میکوشم من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دمهندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم حاش لله که نيم معتقد طاعت خويشاين قدر هست که گه گه قدحی مینوشم هست اميدم که عليرغم عدو روز جزافيض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم پدرم روضهی رضوان به دو گندم بفروختناخلف باشم اگر من به جویی نفروشم خرقهپوشی من از غايت دينداری نيستپردهای بر سر صد عيب نهان میپوشم من که خواهم که ننوشم بجز از راوق خمچه کنم گر سخن پير مغان ننيوشم گر از اين دست زند مطرب مجلس ره عشقشعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 26 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۹مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن خيال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم دل از پی نظر آيد به سوی روزن چشم سزای تکيهگهت منظری نمیبينم منم ز عالم و اين گوشهی معين چشم بيا که لعل و گهر در نثار مقدم تو ز گنجخانهی دل میکشم به مخزن چشم سحر سرشک روانم سر خرابی داشت گرم نه خون جگر میگرفت دامن چشم نخستروز که ديدم رخ تو دل میگفت اگر رسد خللی خون من به گردن چشم به بوی مژدهی وصل تو تا سحر شب دوش به راه باد نهادم چراغ روشن چشم به مردمی که دل دردمند حافظ را مزن به ناوک دلدوز مردمافکن چشم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 23 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۸مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان من دوسُـ/تدار روی/ خوش و موی/ دلکشم مدهوش چشم مست و می صاف بیغشم گفتی ز سر عهد ازل يک سخن بگو آن گه بگويمت که دو پيمانه درکشم من آدم بهشتيم اما در اين سفر حالی اسير عشق جوانان مهوشم در عاشقی گزير نباشد ز ساز و سوز استادهام چو شمع مترسان ز آتشم شيراز معدن لب لعل است و کان حسن من جوهری مفلسم ايرا مشوشم از بس که چشم مست در اين شهر ديدهام حقا که می نمیخورم اکنون و سرخوشم شهریست پر کرشمه خوبان ز شش جهت چيزيم نيست ور نه خريدار هر ششم بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست گيسوی حور گرد فشاند ز مفرشم واعظ ز تاب فکرت بیحاصلم بسوختساقی کجاست تا زند آبی برآتشم حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست آيينهای ندارم از آن آه میکشم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 22 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن چرا نه در پی عزم ديار خود باشم؟چرا نه خاک سر کوی يار خود باشم؟ غم غريبي و غربت چو بر نمیتابمبه شهر خود روم و شهريار خود باشم ز محرمان سراپردهی وصال شومز بندگان خداوندگار خود باشم چو کار عمر نه پيداست باری آن اولیکه روز واقعه پيش نگار خود باشم ز دست بخت گرانخواب و کار بیسامانگرم بود گلهای رازدار خود باشم هميشه پيشهی من عاشقی و رندی بوددگر بکوشم و مشغول کار خود باشم مگر که لطف ازل رهنمون شود حافظوگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 21 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن مژدهی وصل تو کو کز سر جان برخيزم طاير قدسم و از دام جهان برخيزم به ولای تو که گر بندهی خويشم خوانی از سر خواجگی کون و مکان برخيزم يا رب از ابر هدايت برسان بارانیپيشتر زان که چو گردی ز ميان برخيزم خيز و بالا بنما ای بت شيرينحرکات کز سر جان و جهان دستفشان برخيزم* گر چه پيرم تو شبی تنگ در آغوشم کش تا سحرگه ز کنار تو جوان برخيزم روز مرگم نفسی مهلت ديدار بده تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخيزم بر سر تربت من با می و مطرب بنشين تا به بويت ز لحد رقصکنان برخيزم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 20 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»ویدیوی اجرای استاد شجریان در جشن خانهی سینما غزل نمره ۳۳۵فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن در خرابات مغان گر گذر افتد بازمحاصل خرقه و سجاده روان دربازم حلقهی توبه گر امروز چو زهاد زنمخازن ميکده فردا نکند در بازم ور چو پروانه دهد دست فراغ بالیجز بدان عارض شمعی نبود پروازم صحبت حور نخواهم که بود عين قصوربا خيال تو اگر با دگری پردازم سر سودای تو در سينه بماندی پنهانچشم تردامن اگر فاش نکردی رازم مرغسان از قفس خاک هوایی گشتمبه هوایی که مگر صيد کند شهبازم همچو چنگ ار به کناری ندهی کام دلمبا لب خويش چو نی يک نفسی بنوازم ماجرای دل خونگشته نگويم با کسزان که جز تيغ غمت نيست کسی دمسازم گر به هر موی سری بر تن حافظ باشدهمچو زلفت همه را در قدمت اندازم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 19 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۴مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولن گر دست رسد در سر زلفين تو بازم چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم زلف تو مرا عمر عزیز است ولی نيست در دست سر مویی از آن عمر درازم پروانهی راحت بده ای دوست که امشب از آتش دل پيش تو چون شمع گدازم آن دم که به يک خنده دهم جان چو صراحی مستان تو خواهم که گزارند نمازم چون نيست نماز من آلوده نمازی در ميکده زان کم نشود سوز و گدازم در مسجد و ميخانه خيالت اگر آيد محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی چون صبح در آفاق جهان سر بفرازم محمود بود عاقبت کار در اين راه گر سر برود در سر سودای ايازم حافظ غم دل با که بگويم که در اين دور جز جام نشايد که بود محرم رازم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 16 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن نماز شام غريبان چو گريه آغازم به مويههای غريبانه قصه پردازم به ياد يار و ديار آن چنان بگريم زار که از جهان ره و رسم سفر براندازم من از ديار حبيبم نه از بلاد غريب مهيمنا به رفيقان خود رسان بازم خدای را مددی ای رفیق ره تا من به کوی ميکده ديگر علم برافرازم خرد ز پيری من کی حساب برگيرد که باز با صنمی طفل عشق میبازم بجز صبا و شمالم نمیشناسد کس عزيز من که بجز باد نيست همرازم هوای منزل يار آب زندگانی ماست صبا بيار نسيمی ز خاک شيرازم سرشکم آمد و رازم بگفت رو در رویشکايت از که کنم خانگیست غمازم ز چنگ زهره شنيدم که صبحدم میگفت مریدحافظ خوشلهجهی خوشآوازم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 15 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۲مفاعیل مفاعیل فعولن بزن بر دل ز نوک غمزه تيرم که پيش چشم بيمارت بميرم نصاب حسن در حد کمال است زکاتم ده که مسکين و فقيرم چو طفلان تا به کی زاهد فريبی به سيب بوستان و شهد و شيرم چنان پر شد فضای سينه از دوست که فکر خويش گم شد از ضميرم قدح پر کن که من از دولت عشق جوانبخت جهانم گر چه پيرم قراری بستهام با میفروشان که روز غم بجز ساغر نگيرم مبادا جز حساب مطرب و می اگر نقشی کشد کلک دبيرم در آن غوغا که کس کس را نپرسد من از پير مغان منت پذيرم خوشا آن دم که استغنای مستی فراغت بخشد از شاه و وزيرم من آن مرغم که هر شام و سحرگاه ز بام عرش میآيد صفيرم فراوان گنج او در سينه دارم اگر چه مدعی بيند حقيرم من آنگه برگرفتم دل ز حافظکه ساقی گشت یار ناگزیرم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 14 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۱مفاعیلن مفاعیلن فعولن به تيغم گر کشد دستش نگيرموگر تيرم زند منت پذيرم کمانابروی ما را گو بزن تیرکه پيش دست و بازویتش* بميرم غم گيتی گر از پايم درآردبجز ساغر که باشد دستگيرم؟ برآی ای آفتاب صبح اميدکه در دست شب هجران اسيرم به فريادم رس ای پير خراباتبه يک جرعه جوانم کن که پيرم به گيسوی تو خوردم دوش سوگندکه از پای تو من سر بر نگيرم بسوز اين خرقهی تقوای حافظکه گر آتش شوم در وی نگيرم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 13 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۳۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم تبسمی کن و جان بين که چون همیسپرم چنين که بر دل من داغ زلف سرکش توست بنفشهزار شود تربتم چو درگذرم بر آستان امیدت گشادهام در چشم که يک نظر فکنی، خود فکندی از نظرم چه شکر گويمت ای خيل غم عفاک الله که روز بیکسی آخر نمیروی ز سرم غلام مردم چشمم که با سياهدلیهزار قطره ببارد چو درد دل شمرم به هر نظر بت ما جلوه میکند ليکن کس اين کرشمه نبيند که من همینگرم به خاک حافظ اگر يار بگذرد چون باد ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 12 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۹مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان جوزا سـ/حر نهاد/ حمايل بـ/رابرم يعنی غلام شاهم و سوگند میخورم ساقی بيا که از مدد بخت کارساز کامی که خواستم ز خدا شد ميسرم جامی بده که باز به شادی روی شاه پيرانهسر هوای جوانیست در سرم راهم مزن به وصف زلال خضر که من از جام شاه جرعهکش حوض کوثرم شاها اگر به عرش رسانم سرير فضل مملوک اين جنابم و مسکين اين درم من جرعهنوش بزم تو بودم هزار سال کی ترک آبخورد کند طبع خوگرم ور باورت نمیشود از بنده اين حديث از گفتهی کمال دليلی بياورم گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم؟ منصور بن مظفر غازیست حرز من وز اين خجسته نام بر اعدا مظفرم عهد الست من همه با عشق شاه بود وز شاهراه عمر بدين عهد بگذرم گردون چو کرد نظم ثريا به نام شاه من نظم دُر چرا نکنم از که کمترم؟ شاهينصفت چو طعمه چشيدم ز دست شاه کی باشد التفات به صيد کبوترم ای شاه شيرگير چه گردد اگر شود در سايهی تو ملک فراغت مقررم؟ شعرم به يمن مدح تو صد ملک دل گشاد گویی که تيغ توست زبان سخنورم بر گلشنی اگر بگذشتم چو باد صبح نی عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم بوی تو میشنيدم و بر ياد روی تو دادند ساقيان طرب يک دو ساغرم مستي به بادهی عنبی وضع بنده نيست من سالخوردهرند خراباتپرورم با سير اختر و فلکم داوری بسیست انصاف شاه باد در اين قصه داورم شکر خدا که باز در اين اوج بارگاه طاووس عرش میشنود صيت شهپرم نامم ز کارنامهی عشاق محو باد گر جز محبت تو بود شغل ديگرم شبلالاسد به صيد دلم حمله کرد و من گر لاغرم وگرنه شکار غضنفرم ای عاشقان روی تو از ذره بيشتر من کی رسم به وصل تو کز ذره کمترم بنما به من که منکر حسن رخ تو کيست تا ديدهاش به گزلک غيرت برآورم بر من فتاده سايهی خورشيد سلطنت و اکنون فراغت است ز خورشيد خاورم مقصود از اين معامله بازار تیز نیست نی جلوه میفروشم و نی عشوه میخرم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 9 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم؟لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم دلبرا بنده نوازيت که آموخت؟ بگویکه من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم همتم بدرقهی راه کن ای طاير قدسکه دراز است ره مقصد و من نوسفرم ای نسيم سحری بندگی من برسانکه (گو) فراموش مکن وقت دعای سحرم (راه خلوتگه خاصم بنما تا زین پسمی خورم با تو دیگر غم دنیا نخورم) خرم آن روز کز اين مرحله بربندم (رخت) بارو از سر کوی تو پرسند رفيقان خبرم حافظا شايد اگر در طلب گوهر وصلديده دريا کنم از اشک و در او غوطه خورم پايهی نظم بلند است و جهان گير بگوتا کند پادشه بحر دهان پرگهرم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 8 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۷مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کويش را چو جان خويشتن دارم صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جويم فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل چه فکر از خبث بدگويان ميان انجمن دارم؟ مرا در خانه سروی هست کاندر سايهی قدش فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمين سازند بحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارم سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سليمانی چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم؟ الا ای پير فرزانه! مکن منعم ز ميخانه که من در ترک پيمانه دلی پيمانشکن دارم خدا را ای رقيب امشب زمانی ديده بر هم نه که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله نه ميل لاله و نسرين نه برگ نسترن دارم به رندی شهره شد حافظ (پس از چندین ورع) ميان همدمان ليکن چه غم دارم (چو) که در عالم (امینالدین) قوامالدين حسن دارم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 7 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن در نهانخانهی عشرت صنمی خوش دارم کز سر زلف و رخش نعل بر آتش دارم عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند وين همه منصب از آن حور پريوش دارم گر تو زين دست مرا بیسروسامان داری من به آه سحرت زلف مشوش دارم ور چنين چهره گشايد خط زنگاری دوست من رخ زرد به خونابه منقش دارم گر به کاشانهی رندان قدمی رنجه کنینقل شعر شکرين و می بیغش دارم ناوک غمزه بيار و زره زلف که من جنگها با دل مجروح بلاکش دارم حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 6 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۵مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولن گر دست دهد خاک کف پای نگارمبر لوح بصر خط غباری بنگارم بر بوی کنار تو شدم غرق و اميد استاز موج سرشکم که رساند به کنارم پروانهی او گر رسدم در طلب جانچون شمع همان دم به دمی جان بسپارم امروز مکش سر ز وفای من و انديشزان شب که من از غم به دعا دست برآرم زلفين (دراز) سياه تو به دلداری عشاقدادند قراری و ببردند قرارم ای باد از آن باده نسيمی به من آورکان بوی شفا میدهد از رنج خمارم گر قلب دلم را ننهد دوست عياریمن نقد روان در (پیاش) دمش از ديده شمارم دامن مفشان از من خاکی که پس از (مرگ) منزين در نتواند که برد باد غبارم حافظ لب لعلش چو مرا جان عزيز استعمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 5 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۴فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارمهمچنان چشم (امید) گشاد از کرمش میدارم به (بر) طرب حمل مکن سرخی رويم که چو جامخون دل عکس برون میدهد از رخسارم پردهی مطربم از دست (به در) برون خواهد بردآه اگر زان (آه از آن دم) که در اين پرده نباشد بارم پاسبان حرم دل شدهام شب همه شبتا در اين (خانه) پرده جز انديشهی او نگذارم منم آن شاعر ساحر که به افسون سخناز نی کلک همه قند و شکر میبارم ديدهی بخت به افسانهی او شد در خوابکو نسيمی ز عنايت که کند بيدارم؟ چون تو را در گذر ای* (باد) يار نمیيارم ديدبا که گويم که بگويد سخنی با يارم؟ (به صد امید نهادیم در این بادیه پایای دلیل دل گمگشته فرومگذارم) دوش میگفت که حافظ همه روی است و ريابجز از خاک درش با که (بگو در کارم) بود بازارم؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 2 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۳مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل ز دست کوته خود زير بارم که از بالابلندان شرمسارم مگر زنجيرمویی گيردم دست وگر نه سر به شيدایی برآرم ز چشم من بپرس اوضاع گردون که شب تا روز اختر میشمارم بدين شکرانه میبوسم لب جام که کرد آگه ز راز روزگارم اگر گفتم دعای میفروشان چه باشد؟ حق (شکر) نعمت میگزارم من از بازوی خود دارم بسی شکر که زور مردمآزاری ندارم (تو از خاکم نخواهی برگرفتنبه جای اشک اگر گوهر ببارم مکن عیبم به خون خوردن در این دشتکه کارآموز آهوی تتارم مرا تا جرعهای در جام عشق استغم مستی و هشیاری ندارم) سری دارم چو حافظ مست ليکن به لطف آن سری اميدوارم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 1 July 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۲مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن* ۴بار خيال (روی) نقـ/ش تو در (بر) کا/رگاه ديـ/ده کشيدمبه صورت تو نگاری نه ديدم و نه شنيدم اگر چه در طلبت همعنان باد شمالمبه گرد سرو خرامان قامتت نرسيدم (هوای خواجگیم بود بندگی تو جستمامید سلطنتم بود خدمت تو گزیدم) اميد در شب زلفت به روز عمر نبستمطمع به دور دهانت ز کام دل ببريدم به (ز) شوق چشمهی نوشت چه قطرهها که فشاندمز لعل بادهفروشت چه عشوهها که خريدم ز غمزه بر دل (تنگم) ريشم چه تيرها که گشادیز غصه بر سر کويت چه بارها که کشيدم ز کوی يار بيار ای نسيم صبح غباریکه بوی خون دل ريش از آن (دیار) تراب شنيدم گناه چشم سياه تو بود و (بردن دلها) گردن دلخواهکه من چو آهوی وحشی ز آدمی برميدم چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسيمیکه پرده بر دل خونين به بوی او بدريدم به خاک پای تو سوگند و* نور ديدهی حافظکه بی رخ تو فروغ از چراغ ديده نديدم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 30 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۱مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان هر چند/ پير و خسته/دل و ناتـ/وان شدمهر گه که ياد روی تو کردم جوان شدم شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدایبر منتهای همت خود کامران شدم در شاهراه دولت سرمد به تخت بختبا جام می به کام دل دوستان شدم ای گلبن جوان بر دولت بخور که مندر سايهی تو بلبل باغ (جنان) جهان شدم اول ز تحت و فوق (حرف و صوت) وجودم خبر نبوددر مکتب غم تو چنين نکتهدان شدم زآن روز بر دلم در معنی گشوده شدکز ساکنان درگه پير مغان شدم از آن زمان که فتنهی چشمت به من رسيدايمن ز شر فتنه آخرزمان شدم قسمت حوالتم به خرابات میکندهر چند (چندان) که اين چنين شدم و آن چنان شدم من پير سالوماه نيم يار بیوفاستبر من چو عمر میگذرد پير از آن شدم دوشم نويد داد عنايت که حافظابازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 29 June 2025
در حال حاضر پادکستهای رواق تنها با استفاده از فیلترشکن قابل پخشاند. «««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۲۰مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ديشب به سيل اشک ره خواب میزدمنقشی (مثال روی) به ياد خط تو بر آب میزدم ابروی يار در نظر و خرقهسوختهجامی به ياد گوشهی محراب میزدم هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجستبازش ز طرهی تو به مضراب میزدم روی نگار در نظرم جلوه مینمودوز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگفالی به چشم و گوش در اين باب میزدم نقش خيال روی تو تا وقت صبحدمبر کارگاه ديدهی بیخواب میزدم ساقی به صوت اين غزلم کاسه میگرفتمیگفتم اين سرود و می ناب میزدم خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کامبر نام عمر و دولت احباب میزدم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 28 June 2025
انتشار اپیزودها منوط شده به اتصال من به اینترنتبرای همهمون آرزوی سلامت میکنمغزل نمره ۳۱۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن سالها پيروی مذهب رندان کردم تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه قطع اين مرحله با مرغ سليمان کردم سايهای بر دل ريشم فکن ای گنج روانکه من اين خانه به سودای تو ويران کردم توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم در (از) خلافآمد عادت بطلب کام که من کسب جمعيت از آن زلف پريشان کردم نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم دارم از لطف ازل جنت (منظر) فردوس طمع گر چه دربانی ميخانه فراوان کردم اين که پيرانهسرم صحبت يوسف بنواخت اجر صبریست که در کلبهی احزان کردم صبحخيزی و سلامتطلبی چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم گر به ديوان غزل صدرنشينم چه عجب؟ سالها بندگی صاحب ديوان کردم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 16 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۸مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مرا میبينی و (در دم) هر دم زيادت میکنی دردم تو را میبينم و ميلم زيادت میشود هر دم به سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سر داری به درمانم نمیکوشی نمیدانی مگر دردم؟ نه راه است اين که (بنشانی) بگذاری مرا بر خاک و (بگذاری) بگريزیگذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم ندارم دستت از دامن بجز (مگر) در خاک و آن دم هم که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم فرورفت از غم (دم) عشقت دمم دم میدهی تا کی؟ دمار از من برآوردی (و میگویی میاور دم) نمیگویی برآوردم شبی دل را به تاريکی ز زلفت باز میجستم رخت میديدم و جامی (ز لعلت) هلالی باز میخوردم کشيدم در برت ناگاه و شد در تاب گيسويت نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم تو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان میده چو گرمی از تو میبينم چه باک (غم) از خصم دم سردم؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 15 June 2025
کانال تلگرام صدای سخن عشق (نیازمند فیلترشکن)غزل نمره ۳۱۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن فاش میگويم و از گفتهی خود دلشادمبندهی عشقم و از هر دو جهان آزادم طاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراقکه در اين دامگه حادثه چون افتادم؟ من ملک بودم و فردوس برين جايم بودآدم آورد در اين دير خرابآبادم سايهی طوبی و دلجویی حور و لب حوضبه هوای سر کوی تو برفت از يادم نيست بر لوح دلم جز الف قامت (یار) دوست(سرخط لوح دلم جز الف قد تو نیست)چه کنم حرف دگر ياد نداد استادم کوکب بخت مرا هيچ منجم نشناختيا رب از مادر گيتی به چه طالع زادم تا شدم حلقهبهگوش در ميخانهی عشقهر دم آيد غمی از نو به مبارکبادم میخورد خون دلم مردمک ديده (چشم و) سزاستکه چرا دل به جگرگوشهی مردم دادم پاک کن چهرهی حافظ به سر زلف ز اشکور نه اين سيل دمادم ببرد (بکند) بنيادم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 14 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن زلف بر باد مده تا ندهی بر بادمناز بنياد مکن تا نکنی بنيادم می مخور با دگران تا نخورم خون جگرسر مکش تا نکشد سر به فلک فريادم زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندمطره را تاب مده تا ندهی بر بادم يار بيگانه مشو تا نبری از خويشمغم اغيار مخور تا نکنی ناشادم* رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلمقد برافراز که از سرو کنی آزادم شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما راياد هر قوم مکن تا نروی از يادم شهرهی شهر مشو تا ننهم سر در کوهشور شيرين منما تا نکنی فرهادم رحم کن بر من مسکين و به فريادم رستا به خاک در آصف نرسد فريادم* حافظ از جور تو حاشا که بگرداند رویمن از آن روز که دربند توام آزادم (چون فلک جور مکن تا نکشی حافظ رارام شو تا بدهد طالع فرخ دادم) Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 11 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به غير از آن که بشد دين و دانش از دستمبيا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم؟ اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به بادبه خاک پای عزيزت که عهد نشکستم چو ذره گر چه حقيرم ببين به دولت عشقکه در هوای رخت چون به مهر پيوستم بيار باده که عمریست تا من از سر امنبه کنج عافيت از بهر عيش ننشستم اگر ز مردم هشياری ای نصيحتگویسخن به خاک ميفکن چرا که من مستم چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوستکه خدمتی به سزا برنيامد از دستم بسوخت حافظ و آن يار دلنواز نگفتکه مرهمش بفرستم چو خاطرش خستم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 10 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۴فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن دوش بيماری چشم تو ببرد از دستمليکن (گرچه) از لطف لبت صورت جان میبستم عشق من با (لب شیرین) خط مشکين تو امروزی نيستديرگاهی* است کز اين جام هلالی مستم از ثبات خودم اين نکته خوش آمد که به جوردر (بر) سر کوی تو از پای طلب ننشستم صنمی لشکريم غارت دل کرد و برفتآه اگر عاطفت شاه نگيرد دستم عافيت چشم مدار از من ميخانهنشينکه دم از خدمت (صحبت) رندان زدهام تا هستم در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر استتا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستم بعد از اينم چه غم از تير کجانداز حسود(بعد از اینم چه غم از ناوک آزار حسود)چون (که) به محبوب کمانابروی خود پيوستم بوسه بر درج عقيق تو حلال است مراکه به افسوس و جفا مُهر وفا نشکستم رتبت دانش حافظ به فلک برشده بودکرد غمخواری شمشاد بلندت پستم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 9 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۳مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان بازآی ساقيا که هواخواه خدمتم مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم زآنجا که فيض جام سعادتفروغ توست بيرونشدی نمای ز ظلمات حيرتم هر چند غرق بحر گناهم ز صد (شش) جهت تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم عيبم مکن به رندی و بدنامی ای حکيم کاين بود سرنوشت ز ديوان قسمتم می خور که عاشقی نه به کسب است و اختيار اين موهبت رسيد ز ميراث فطرتم من کز وطن سفر نگزيدم به عمر خويش در عشق ديدن تو هواخواه غربتم دريا و کوه در ره و من خسته و ضعيف ای خضر پیخجسته مدد (ده) کن به همتم دورم به صورت از در دولتسرای (دوست) تو ليکن به جان و دل ز مقيمان حضرتم حافظ به پيش چشم تو خواهد سپرد جان در اين خيالم، ار بدهد عمر مهلتم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 8 June 2025
«««««🌹میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۲مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان بشري اذِ السّلامةُ حَلَّت بذي سَلَم لِلهِ حمدُ معترفٍ غاية النِّعم آن خوشخبر کجاست که اين فتح مژده داد؟تا جان فشانمش چو زر و سيم در قدم از بازگشت شاه در اين طرفه (نوبت) منزل است آهنگ خصم او به سراپردهی عدم پيمانشکن هرآينه گردد شکستهحال ان العهود عند مليک النُهي ذِمم میجست از سحاب امل رحمتی ولی جز ديدهاش معاينه بيرون نداد نم در نيل غم فتاد سپهرش به طنز گفت الانَ قد ندمتَ و ماينفعُ النَّدم (ساقی بیا که وقت گل است و زمان عیشپر کن پیاله و مخور اندوه بیش و کم بشنو ز جام باده که این زال نوعروسبسیار کشت شوهر چون کیقباد و جم ای دل تو ملک جم مطلب جام جم بخواهاین بود قول بلبل دستانسرای جم حافظ به کنج میکده دارد قرارگاهالطیر فی حدیقةِ و الیسُ فی الاَجَم) ساقی چو يار مهرخ و از اهل راز بود حافظ بخورد باده و شيخ و فقيه هم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 7 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن عاشق روی (نگاری) جوانی خوش نوخاستهام و از خدا (شادی) دولت اين غم به دعا خواستهام عاشق و رند و نظربازم و میگويم فاش تا بدانی که به چندين هنر آراستهام شرمم از خرقهی آلودهی خود میآيد که بر او (پاره) وصله به صد شعبده پيراستهام خوش بسوز از غمش ای شمع که (امشب) اينک من نيز هم بدين (به همین) کار (میان)کمربسته و برخاستهام با چنين حيرتم (خبرتم) از دست (نشد) بشد صرفهی کار در غم افزودهام آنچ از دل و جان کاستهام همچو حافظ به خرابات روم جامهقبا بو که در بر کشد آن دلبر نوخاستهام Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 4 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۰فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن مرحبا طاير فرخپی فرخندهپيام خير مقدم چه خبر؟ دوست (یار) کجا؟ راه کدام؟ يا رب اين قافله را لطف ازل (همره) بدرقه باد که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام ماجرای من و معشوق مرا پايان نيست هر چه آغاز ندارد نپذيرد انجام گل ز حد برد تنعم (به کرم) نفسی رخ بنما سرو مینازد و خوش نيست خدا را بخرام زلف دلدار چو زنار همیفرمايد برو ای شيخ که شد بر تن ما خرقه حرام مرغ روحم که همی زد ز سر سدره صفير عاقبت دانهی خال تو فکندش در دام چشم بيمار مرا خواب (چه) نه درخور باشد من له يَقتُلُ (یُقبلُ) داءٌ دَنَفٌ کيفَ يَنام تو ترحم نکنی بر من (بیدل) مخلص گفتم ذاکَ دعوايَ و ها انت و تلک الايام حافظ ار ميل به ابروی تو دارد شايد جای در گوشه محراب کنند اهل کلام Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 3 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۹فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات عشقبازی و جوانی و شراب لعلفام مجلس انس و حريف همدم و شرب مدام ساقی شکردهان و مطرب شيرينسخن همنشينی نيککردار و نديمی نيکنام شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی دلبری در حسن و خوبی غيرت ماه تمام بزمگاهی دلنشان چون قصر فردوس برين گلشنی پيرامنش چون روضهی دارالسلام صفنشينان نيکخواه و پيشکاران باادب دوستداران صاحباسرار و حريفان دوستکام بادهی گلرنگ تلخ تيز خوشخوار سبک نقلش (نقلی) از لعل نگار و نقلش از ياقوت (جام) خام غمزهی ساقی به يغمای خرد آهخته تيغ زلف جانان از برای صيد دل گسترده دام نکتهداني بذلهگو چون حافظ شيرينسخن بخششآموزی جهانافروز چون حاجی قوام هر که اين عشرت نخواهد خوشدلی بر وی تباه وان که اين مجلس نجويد زندگی بر وی حرام Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 2 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۸فاعلاتن فاعلاتن فاعلات ای رخت چون/ خلد و لعلت/ سلسبيلسلسبيلت کرده جان و دل سبيل سبزپوشان خطت بر گرد لب همچو مورانند (حورانند) گرد سلسبيل ناوک چشم تو در هر گوشهای همچو من افتاده دارد صد قتيل يا رب اين آتش که در جان من است سرد کن زان سان که کردی بر خليل من نمیيابم مجال ای دوستان گر چه دارد او جمالی بس جميل پای ما لنگ است و منزل دوردست دست ما کوتاه و خرما بر نخيل یا مکش بر چهره نیل عاشقییا فروبر جامهی تقوا به نیل حسن این نظم از بیان مستغنی استبر فروغ خور نجوید کس دلیل معجز است این شعر یا سحر حلال؟هاتف آورد این سخن یا جبرئیل؟ عقل در حسنش نمییابد بدلطبع در لطفش نمیبیند بدیل حافظ از سرپنجهی عشق نگار همچو مور افتاده زیر پای پيل شاه عالم را بقا و عز و ناز باد و هر چيزی که باشد زين قبيل Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 1 June 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۷مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمايل هر کو شنيد گفتا لله دَرُّ قائل تحصيل عشق و رندی آسان نمود اول آخر بسوخت جانم در کسب اين فضايل حلاج بر سر دار اين نکته خوش سرايد از شافعی نپرسند امثال اين مسائل گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم گفت آن زمان که نبود جان در ميانه حائل دل دادهام به ياری شوخی کشی نگاری مرضية السجايا محمودة الخصائل در عين گوشهگيری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مايل از آب ديده صد ره طوفان نوح ديدم و از لوح سينه نقشت هرگز نگشت زايل ای دوست دست حافظ تعويذ چشمزخم است يا رب ببينم آن را در گردنت حمايل Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 31 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۶مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن اگر به کو/ی تو باشد/ مرا مجا/ل وصول رسد به دولت وصل تو کار (وصلت نوای) من به اصول قرار برده ز من آن دو (سنبل) نرگس رعنا فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول چو بر در تو من بینوای بیزر و زور به هيچ باب ندارم ره خروج و دخول کجا روم چه کنم چاره از کجا جويم (کجا روم چه کنم چون شوم چه چاره کنم)که گشتهام ز غم و جور روزگار ملول من شکستهی بدحال زندگی يابم (چو شمع پیش تو من زندگی ز سر گیرم)در آن (نفس) زمان که به تيغ غمت شوم مقتول خرابتر ز دل من غم تو جای نيافت که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول دل از جواهر مهرت چو صيقلی دارد (چو از جواهر مهر تو صیقلی دارد)بود ز زنگ حوادث هر آينه مصقول چه جرم کردهام ای جان و دل به حضرت تو که طاعت من بیدل نمیشود مقبول؟ به درد عشق بساز و خموش کن حافظ رموز عشق مکن فاش پيش اهل عقول Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 28 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به وقت (عهد) گل/ شدم از تو/بهی شرا/ب خجل که کس مباد ز کردار ناصواب خجل صلاح ما همه دام ره است و من زين (بخت) بحث نيم ز شاهد و ساقی به هيچ باب خجل بود که يار نرنجد ز ما (نپرسد گنه) به خلق کريم که از سوال ملوليم و از جواب خجل ز خون که رفت شب دوش از سراچه چشم شديم در نظر (شبروان) رهروان خواب خجل رواست نرگس مست ار فکند سر در پيش که شد ز شيوهی آن چشم پرعتاب خجل تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا(تو خوبروییتری زآفتاب و شکر خدای) که نيستم ز تو در روی آفتاب خجل حجاب ظلمت از آن بست آب خضر که گشت ز شعر حافظ و آن طبع همچو آب خجل Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 27 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۴مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولن دارای/ جهان نصر/ت دين خسرو/ی کامل يحیای مظفر ملک عالم عادل ای درگه اسلامپناه تو گشاده بر روی (جهان) زمين روزنهی جان و در دل تعظيم تو بر جان و خرد واجب و لازم انعام تو بر کون و مکان فايض و شامل روز ازل از کلک تو يک (نقطه) قطره سياهی بر روی مه افتاد که شد حل مسائل خورشيد چو آن خال سيه ديد به دل گفت ای کاج که من بودمی آن هندوی مقبل شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع است دست طرب از دامن اين زمزمه مگسل می نوش و جهان بخش که از زلف کمندت شد گردن بدخواه گرفتار سلاسل دور فلکی يک سره بر منهج عدل است خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل حافظ قلم شاه جهان مقسم رزق است از بهر معيشت مکن انديشهی باطل Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 26 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وصال بيا که بوی تو را ميرم ای نسيم شمال اَحادياً بجِمال الحبيب قِف و انزل که نيست صبر جميلم ز اشتياق جمال حکايت (شکایت) شب هجران (فروگذار ای دل) فروگذاشته به به شکر آن که برافکند پرده روز وصال بيا که پردهی گلريز هفت (کاری) خانه چشم کشيدهايم به تحرير کارگاه خيال چو يار بر سر صلح است و عذر (میخواهد) میطلبد توان گذشت ز جور رقيب در همه حال بجز خيال دهان تو نيست در دل تنگ که کس مباد چو من در پی خيال محال قتيل عشق تو شد حافظ غريب ولی به خاک ما گذری کن که خون مات حلال Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 25 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۲فاعلاتن مفاعلن فعلن خوش خبر باشی ای نسيم شمال که (کی) به ما میرسد زمان وصال قصة العشق لاانفصام لها فُصِمَت هاهُنا لسان (مقال) القال ما لسلمی و من بذی سَلَمٍ؟ اين جيراننا و کيف الحال؟ عفتِ الدّار بعد عافية فاسالوا حالها عن الاطلال فی کمال الجمال نلت مُنی صرف الله عنک عينَ کمال يا بريد الحمی حماک الله مرحبا مرحبا تعال تعال عرصهی بزمگاه خالی ماند از حريفان و (رطل) جام مالامال سايه افکند حاليا شب هجر تا چه بازند شبروان خيال ترک ما سوی کس نمینگرد آه (وه) از اين کبريا و جاه و جلال حافظا عشق و صابری تا چند؟ نالهی عاشقان خوش است بنال Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 24 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ای دل ريش مرا با (بر) لب تو حق نمک حق نگه دار که من میروم الله معک تویی آن گوهر پاکيزه که در عالم قدس ذکر خير تو بود حاصل تسبيح ملک در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن کس عيار زر خالص نشناسد چو محک گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم وعده از حد بشد و ما نه دو ديديم و نه يک بگشا پستهی خندان و شکرريزی کن خلق را از دهن خويش مينداز به شک چرخ برهم زنم ار غير مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک چون بر حافظ خويشش نگذاری باری ای رقيب از بر او يک دو قدم دورترک Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 21 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک مرا اميد وصال تو زنده میدارد و گر نه هر دمم از هجر توست بيم هلاک نفس نفس اگر از باد نشنوم (بویت) بويش زمان زمان چو گل از غم کنم گريبان چاک رود به خواب دو چشم از خيال تو؟ هيهات بود صبور دل اندر فراق تو؟ حاشاک اگر تو زخم زنی به که ديگری مرهم و گر تو زهر دهی به که ديگری ترياک بضرب سيفک قتلی حياتنا ابدا لان روحی قد طاب ان يکون فداک عنان مپيچ که گر میزنی به شمشيرم سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک تو را چنان که تویی هر نظر کجا بيند به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک به چشم خلق عزيز جهان شود حافظ که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 20 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۹مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاکاز (در) آن گناه که نفعی رسد به غير چه باک برو به هر چه تو داری بخور دريغ مخورکه بیدريغ زند روزگار تيغ هلاک چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه (ملک) پری به مذهب همه کفر طريقت است امساک به خاک پای تو ای سرو نازپرور من که روز واقعه پا وامگيرم از سر خاک مهندس فلکی راه دير ششجهتی چنان ببست که ره نيست (جز به) زير دير مغاک فريب دختر رز طرفه میزند ره عقل مباد تا به قيامت خراب طارَم تاک به راه ميکده حافظ خوش از جهان رفتی دعای اهل دلت باد مونس دل پاک Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 19 May 2025
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۹۸مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن مقام امـ/ن و می بی/غش و رفیـ/ق شفيق گرت مدام ميسر شود زهی توفيق جهان و کار جهان جمله هيچ (در) بر هيچ است هزار بار من اين نکته کردهام تحقيق دريغ و درد که تا اين زمان ندانستم که کيميای سعادت رفيق بود رفيق به مأمنی رو و فرصت شمر غنيمت (عمر) وقت(به هوش باش و غنیمت شمار فرصت عمر) که در کمينگه عمرند قاطعان طريق بيا که توبه ز لعل نگار و خندهی جام حکايتی(تصوری)ست که عقلش نمیکند تصديق اگر چه موی ميانت به چون منی نرسد خوش است خاطرم از فکر اين خيال دقيق حلاوتی (ملاحتی) که تو را در چه زنخدان است به کنه آن نرسد صد هزار فکر عميق اگر به رنگ عقيقی (است) شد اشک من چه عجب که مهر خاتم لعل تو هست همچو عقيق*(که مهر خاتم چشمم لبیست همچو عقیق) کجاست اهل دلی تا کند دلالت خیرکه ما به دوست نبردیم ره به هیچ طریق به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام ببين که تا به چه حدم همیکند تحميق Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
Transcribed - Published: 18 May 2025
Disclaimer: The podcast and artwork embedded on this page are from فرزآن, and are the property of its owner and not affiliated with or endorsed by Tapesearch.
Copyright © Tapesearch 2025.