meta_pixel
Tapesearch Logo
Log in
رواق / Ravaq

رواق / Ravaq

فرزآن

Mental Health, Health & Fitness

4.82.6K Ratings

Overview

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد. غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه. می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم

659 Episodes

به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می ۴۳۰

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می علاج کی کنمت آخرالدواء الکی ذخيره‌ای بنه از رنگ و بوی فصل بهار که می‌رسند ز پی رهزنان بهمن و دی چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو منه ز دست پياله چه می‌کنی هی هی (چو هست آب حیاتت به دست تشنه ممیرفلا تمت و من الماء کل شئ حی) شکوه سلطنت و حسن کی ثباتی داد! ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی خزينه‌داری ميراث‌خوارگان کفر است به قول مطرب و ساقی، به فتوی دف و نی زمانه هيچ نبخشد که بازنستاند مجو ز سفله مروت که شيئه لا شی نوشته‌اند بر ايوان جنةالماوی که هر که عشوه‌ی دنیا خريد وای به وی سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست بده به شادی روح و روان حاتم طی بخيل بوی خدا نشنود بيا حافظ پياله گير و کرم ورز و الضمان علي Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 30 November 2025

ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می ۴۲۹

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۹مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلن ساقی بيا که شد قدح لاله پر ز می طامات تا به چند و خرافات تا به کی؟ بگذر ز کبر و ناز که ديده‌ست روزگار چين قبای قيصر و طرف کلاه کی هشيار شو که مرغ سحر مست گشت هان بيدار شو که خواب عدم در پی است هی خوش نازکانه می‌چمی ای شاخ نوبهار کآشفتگی مبادت از آشوب باد دی بر مهر چرخ و شيوه‌ی او اعتماد نيست ای وای بر کسی که شد ايمن ز مکر وی فردا شراب کوثر و حور از برای ماست و امروز نيز ساقی مه‌روی و جام می باد صبا ز عهد صبی ياد می‌دهد جان دارویی که غم ببرد درده ای صبی حشمت مبين و سلطنت گل که بسپرد فراش باد هر ورقش را به زير پی درده به ياد حاتم طی جام يک منی تا نامه‌ی سياه بخيلان کنيم طی زان می که داد حسن و لطافت به ارغوان بيرون فکند لطف مزاج از رخش به خوی مسند به باغ بر که به خدمت چو بندگان استاده است سرو و کمر بسته است نی حافظ حديث سحرفريب خوشت رسيد تا حد مصر و چين و به اطراف روم و ری Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 29 November 2025

سحرگاهان که مخمور شبانه ۴۲۸

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۸مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل سحرگاهان که مخمور شبانه گرفتم باده با چنگ و چغانه نهادم عقل را ره‌توشه از می ز شهر هستيش کردم روانه نگار می‌فروشم عشوه‌ای داد که ايمن گشتم از مکر زمانه ز ساقی کمان‌ابرو شنيدم که ای تير ملامت را نشانه نبندی زان ميان طرفی کمروار اگر خود را ببينی در ميانه برو اين دام بر مرغی دگر نه که عنقا را بلند است آشيانه که بندد طرف وصل از حسن شاهی که با خود عشق بازد جاودانه نديم و مطرب و ساقی همه اوست خيال آب و گل در ره بهانه بده کشتی می تا خوش برانيم از اين دريای ناپيداکرانه وجود ما معمایی‌ست حافظ که تحقيقش فسون است و فسانه Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 26 November 2025

چراغ روی تو را شمع چرخ پروانه ۴۲۷

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن چراغ روی تو را شمع چرخ پروانه مرا ز حال تو با حال خويش پروا نه خرد که قيد مجانين عشق می‌فرمود به بوی سنبل زلف تو گشت ديوانه به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد؟ هزار جان گرامی فدای جانانه من رميده ز غيرت ز پا فتادم دوش نگار خويش چو ديدم به دست بيگانه چه نقشه‌ها که برانگيختيم و سود نداشت فسون ما بر او گشته است افسانه بر آتش رخ زيبای او به جای سپند به غير خال سياهش که ديد به دانه به مژده جان به صبا داد شمع در نفسی ز شمع روی تواش چون رسيد پروانه مرا به دور لب دوست هست پيمانی که بر زبان نبرم جز حديث پيمانه حديث مدرسه و خانقه مگوی که باز فتاد در سر حافظ هوای ميخانه Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 25 November 2025

از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه ۴۲۶

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۶از خون دل نوشتم نزديک دوست نامه اني رايت دهرا من هجرک القيامه دارم من از فراقش در ديده صد علامت ليست دموع عيني هذا لنا العلامه هر چند کآزمودم از وی نبود سودم من جرب المجرب حلت به الندامه پرسيدم از طبيبی احوال دوست گفتا في بعدها عذاب في قربها السلامه گفتم ملامت آيد گر گرد دوست گردم و الله ما راينا حبا بلا ملامه حافظ چو طالب آمد جامی به جان شيرين حتي يذوق منه کاسا من الکرامه Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 23 November 2025

دامن‌کشان همی‌شد در شَرب زرکشیده ۴۲۵

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۵مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن دامن‌کشان همی‌شد در شرب زرکشيده صد ماهرو ز رشکش جيب قصب دريده از تاب آتش می بر گرد عارضش خوی چون قطره‌های شبنم بر برگ گل چکيده لفظی فصيح شيرين، قدی بلند چابک رویی لطيف زيبا، چشمی خوش کشيده ياقوت جان‌فزايش از آب لطف زاده شمشاد خوش‌خرامش در ناز پروريده آن لعل دلکشش بين وان خنده‌ی پرآشوب وان رفتن خوشش بين وان گام آرميده آن آهوی سيه‌چشم از دام ما برون شد ياران چه چاره سازم با اين دل رميده؟ زنهار تا توانی اهل نظر ميازار دنيا وفا ندارد ای نور هر دو ديده تا کی کشم عتيبت از چشم دلفريبت روزی کرشمه‌ای کن ای يار برگزيده گر خاطر شريفت رنجيده شد ز حافظ بازآ که توبه کرديم از گفته و شنيده Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 22 November 2025

از من جدا مشو که توام نور دیده‌ای ۴۲۴

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۴مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلن از من جدا مشو که توام نور ديده‌ایآرام جان و مونس قلب رميده‌ای از دامن تو دست ندارند عاشقانپيراهن صبوری ايشان دريده‌ای از چشم زخم دهر مبادت گزند از آنکدر دلبری به غايت خوبی رسيده‌ای منعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمانمعذور دارمت که تو او را نديده‌ای آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظابيش از گليم خويش مگر پا کشيده‌ای؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 19 November 2025

دوش رفتم به در میکده خواب‌آلوده ۴۲۳

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۳فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن دوش رفتم به در ميکده خواب‌آلوده خرقه تردامن و سجاده شراب‌آلوده آمد افسوس‌کنان مغبچه‌ی باده‌فروش گفت بيدار شو ای رهرو خواب‌آلوده شست‌وشویی کن و آن گه به خرابات خرام تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده به هوای لب شيرين‌پسران چند کنی جوهر روح به ياقوت مذاب آلوده؟ به طهارت گذران منزل پيری و مکن خلعت شيب چو تشريف شباب آلوده پاک و صافی شو و از چاه طبيعت به درآی که صفایی ندهد آب تراب‌آلوده گفتم ای جان جهان دفتر گل عيبی نيست که شود فصل بهار از می ناب آلوده آشنايان ره عشق در اين بحر عميق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده گفت حافظ لغز و نکته به ياران مفروش آه از اين لطف به انواع عتاب آلوده Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 18 November 2025

در سرای مغان رفته بود و آب‌زده ۴۲۱

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۱مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن در سرای مغان رفته بود و آب‌زدهنشسته پير و صلایی به شيخ و شاب زده سبوکشان همه در بندگيش بسته کمرولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده شعاع جام و قدح نور ماه پوشيدهعذار مغبچگان راه آفتاب زده عروس بخت در آن حجله با هزاران نازشکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده ز شور و عربده‌ی شاهدان شيرين کارشکر شکسته سمن ريخته رباب زده سلام کردم و با من به روی خندان گفتکه ای خمارکش مفلس شراب‌زده که اين کند که تو کردی؟ به ضعف همت و رایز گنج‌خانه شده خيمه بر خراب زده وصال دولت بيدار ترسمت ندهندکه خفته‌ای تو در آغوش بخت خواب‌زده بيا به ميکده حافظ که بر تو عرضه کنمهزار صف ز دعاهای مستجاب‌زده Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 16 November 2025

ناگهان پرده برانداخته‌ای يعنی چه ۴۲۰

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۰فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ناگهان پرده برانداخته‌ای يعنی چهمست از خانه برون تاخته‌ای يعنی چه زلف در دست صبا گوش به فرمان رقيباين چنين با همه درساخته‌ای يعنی چه شاه خوبانی و منظور گدايان شده‌ایقدر اين مرتبه نشناخته‌ای يعنی چه نه سر زلف خود اول تو به دستم دادیبازم از پای درانداخته‌ای يعنی چه سخنت رمز دهان گفت و کمر سر ميانو از ميان تيغ به ما آخته‌ای يعنی چه هر کس از مهره‌ی مهر تو به نقشی مشغولعاقبت با همه کج باخته‌ای يعنی چه حافظا در دل تنگت چو فرود آمد يارخانه از غير نپرداخته‌ای يعنی چه Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 15 November 2025

ای که با سلسله‌ی زلف دراز آمده‌ای ۴۲۲

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۲۲فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ای که با سلسله‌ی زلف دراز آمده‌ای فرصتت باد که ديوانه‌نواز آمده‌ای ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت چون به پرسيدن ارباب نياز آمده‌ای پيش بالای تو ميرم چه به صلح و چه به جنگ چون به هر حال برازنده‌ی ناز آمده‌ای آب و آتش به هم آميخته‌ای از لب لعل چشم بد دور که بس شعبده‌باز آمده‌ای آفرين بر دل نرم تو که از بهر ثواب کشته غمزه‌ی خود را به نماز آمده‌ای زهد من با تو چه سنجد که به يغمای دلم مست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ای گفت حافظ دگرت خرقه شراب‌آلوده‌ست مگر از مذهب اين طايفه بازآمده‌ای؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 15 November 2025

وصال او ز عمر جاودان به ۴۱۹

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۹مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل وصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به به شمشيرم زد و با کس نگفتم که راز دوست از دشمن نهان به به داغ بندگی مردن بر اين در به جان او که از ملک جهان به خدا را از طبيب من بپرسيد که آخر کی شود اين ناتوان به گلی کان پايمال سرو ما گشت بود خاکش ز خون ارغوان به به خلدم دعوت ای زاهد مفرما که اين سيب زنخ زان بوستان به دلا دايم گدای کوی او باش به حکم آن که دولت جاودان به جوانا سر متاب از پند پيران که رای پير از بخت جوان به شبی می‌گفت حافظ کس نديده‌ست ز مرواريد گوشم در جهان به Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 12 November 2025

گر تیغ بارد در کوی آن ماه ۴۱۸

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۸مستفعلن‌فع مستفعلن‌فع گر تيغ بارد در کوی آن ماه گردن نهاديم الحکم لله آيين تقوا ما نيز دانيم ليکن چه چاره با بخت گمراه ما شيخ و واعظ کمتر شناسيم يا جام باده يا قصه کوتاه من رند و عاشق در موسم گل آن گاه توبه؟ استغفرالله مهر تو عکسی بر ما نيفکند آيينه‌رويا! آه از دلت آه الصبرٌ مُرٌّ و العمرُ فانٍ يا ليت شعری حَتام القاه حافظ چه نالی؟ گر وصل خواهي خون بايدت خورد در گاه و بی‌گاه Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 11 November 2025

عیشم مدام است از لعل دلخواه ۴۱۷

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۷مستفعلن‌فع مستفعلن‌فع عيشم مدام است از لعل دلخواه کارم به کام است الحمدلله ای بخت سرکش تنگش به بر کش گه جام زر کش گه لعل دلخواه ما را به رندی افسانه کردند پيران جاهل شيخان گمراه از دست زاهد کرديم توبه و از فعل عابد استغفرالله جانا چه گويم شرح فراقت چشمی و صد نم جانی و صد آه کافر مبيناد اين غم که ديده‌ست از قامتت سرو از عارضت ماه شوق لبت برد از ياد حافظ درس شبانه ورد سحرگاه Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 10 November 2025

خنک نسیم معنبر شمامه‌ی دلخواه ۴۱۶

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۶مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن خنک نسيم معنبر شمامه‌ای دلخواهکه در هوای تو برخاست بامداد پگاه دليل راه شو ای طاير خجسته‌لقاکه ديده آب شد از شوق خاک آن درگاه به ياد شخص نزارم که غرق خون دل استهلال را ز کنار افق کنيد نگاه منم که بی تو نفس می‌کشم؟ زهی خجلتمگر تو عفو کنی ور نه چيست عذر گناه؟ ز دوستان تو آموخت در طريقت مهرسپيده‌دم که صبا چاک زد شعار سياه به عشق روی تو روزی که از جهان برومز تربتم بدمد سرخ‌گل به جای گياه مده به خاطر نازک ملالت از من زودکه حافظ تو خود اين لحظه گفت بسم الله Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 9 November 2025

ای پیک راستان خبر یار ما بگو ۴۱۵

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۵مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلن ای پيک راستان خـبر يار ما بگو احوال گل به بلبل دستان‌سرا بگو ما محرمان خلوت انسيم غم مخور با يار آشنا سخن آشنا بگو جان‌پرور است قصه‌ی ارباب معرفت رمزی برو بپرس حديثی بيا بگو بر اين فقير نامه‌ی آن محتشم بخوان با اين گدا حکايت آن پادشا بگو برهم چو می‌زد آن سر زلفين مشکبار با ما سر چه داشت؟ ز بهر خدا بگو جان‌ها ز دام زلف چو بر خاک می‌فشاند بر آن غريب ما چه گذشت از هوا بگو هر کس که گفت خاک در دوست توتياست گو اين سخن معاينه در چشم ما بگو آن کس که منع ما ز خرابات می‌کند گو در حضور پير من اين ماجرا بگو گر ديگرت بر آن در دولت گذر بود بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو هر چند ما بديم تو ما را بدان مگير شاهانه ماجرای گناه گدا بگو آن می که در سبو دل صوفی به عشوه بردکی در قدح کرشمه کند ساقیا بگو حافظ گرت به مجلس او راه می‌دهند می نوش و ترک زرق ز بهر خدا بگو Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 8 November 2025

گلبن عیش می‌دمد ساقی گل‌عذار کو ۴۱۴

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۴مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن گلبن عيش می‌دمد ساقی گلعذار کو؟ باد بهار می‌وزد باده‌ی خوشگوار کو؟ هر گل نو ز گلرخی ياد همی‌کند ولی گوش سخن‌شنو کجا ديده‌ی اعتبار کو؟ مجلس بزم عيش را غاليه‌ی مراد نيستای دم صبح خوش‌نفس نافه‌ی زلف يار کو؟ حسن‌فروشی گلم نيست تحمل ای صبا دست زدم به خون دل بهر خدا نگار کو؟ شمع سحرگهی اگر لاف ز عارض تو زدخصم زبان‌دراز شد خنجر آبدار کو؟ گفت مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو؟ مردم از اين هوس ولی قدرت و اختيار کو؟ حافظ اگر چه در سخن خازن گنج حکمت است از غم روزگار دون طبع سخن‌گزار کو؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 5 November 2025

خط عذار یار که بگرفت ماه از او ۴۱۳

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۳مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلن خط عذار يار که بگرفت ماه از او خوش حلقه‌ای‌ست ليک به در نيست راه از او ابروی دوست گوشه‌ی محراب دولت است آنجا بسای چهره و حاجت بخواه از او ای جرعه‌نوش مجلس جم سينه پاک دار کآيينه‌ای‌ست جام جهان‌بين که آه از او کردار اهل صومعه‌ام کرد می‌پرست اين دود بين که نامه‌ی من شد سياه از او سلطان غم هر آنچه تواند بگو بکن من بُرده‌ام به باده‌فروشان پناه از او ساقی چراغ می به ره آفتاب دار گو برفروز مشعله‌ی صبحگاه از او آبی به روزنامه‌ی اعمال ما فشان بتوان مگر سترد حروف گناه از او حافظ که راه مجلس عشاق ساز کرد خالی مباد عرصه‌ی اين بزمگاه از او آيا در اين خيال که دارد گداي شهر روزی بود که ياد کند پادشاه از او؟ Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 4 November 2025

مرا چشمی‌ست خون‌افشان ز دست آن کمان‌ابرو ۴۱۲

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۲مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مرا چشمی‌ست خون‌افشان ز دست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی نگارين‌گلشنش روی است و مشکين‌سايبان ابرو هلالی شد تنم زين غم که با طغرای ابرويش که باشد مه که بنمايد ز طاق آسمان ابرو رقيبان غافل و ما را از آن چشم و جبين هر دم هزاران گونه پيغام است و حاجب در ميان ابرو روان گوشه‌گيران را جبينش طرفه گلزاريست که بر طرف سمن‌زارش همی‌گردد چمان ابرو دگر حور و پری را کس نگويد با چنين حسنی که اين را اين چنين چشم است و آن را آن چنان ابرو تو کافردل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو اگر چه مرغ زيرک بود حافظ در هواداری به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 3 November 2025

تاب بنفشه می‌دهد طره‌ی مشک‌سای تو ۴۱۱

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۱۱مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن تاب بنفشه می‌دهد طره‌ی مشک‌سای تو پرده‌ی غنچه می‌درد خنده‌ی دلگشای تو ای گل خوش‌نسيم من بلبل خويش را مسوز کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو دولت عشق بين که چون از سر فقر و افتخار گوشه‌ی تاج سلطنت می‌شکند گدای تو خرقه‌ی زهد و جام می گر چه نه درخور هم‌اند اين همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر کاين سر پرهوس شود خاک در سرای تو شاهنشين چشم من تکيه‌گه خيال توست جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو خوش چمنی‌ست عارضت خاصه که در بهار حسن حافظ خوش‌کلام شد مرغ سخن‌سرای تو Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 2 November 2025

ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو ۴۱۰

«««««🍷می‌بهـا»»»»»اینستاگرام آیداغزل نمره ۴۱۰فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان ای قبای پادشاهی راست بر بالای توزينت تاج و نگين از گوهر والای تو آفتاب فتح را هر دم طلوعی می‌دهداز کلاه خسروی رخسار مه‌سيمای تو جلوه‌گاه طاير اقبال باشد هر کجاسايه اندازد همای چترگردون‌سای تو از رسوم شرع و حکمت با هزاران اختلافنکته‌ای هرگز نشد فوت از دل دانای تو آب حيوانش ز منقار بلاغت می‌چکدطوطی خوش‌لهجه يعنی کلک شکرخای تو گر چه خورشيد فلک چشم و چراغ عالم استروشنایی‌بخش چشم اوست خاک پای تو آنچه اسکندر طلب کرد و ندادش روزگارجرعه‌ای بود از زلال جام جان‌افزای تو عرض حاجت در حريم حضرتت محتاج نيستراز کس مخفی نماند با فروغ رای تو خسروا پيرانه‌سر حافظ جوانی‌ می‌کندبر اميد عفو جانبخش گنه‌فرسای تو Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 1 November 2025

ای خون‌بهای نافه‌ی چین خاک راه تو ۴۰۹

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۰۹مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلن ای خون‌بهای نافه‌ی چين خاک راه تو خورشيد سايه‌پرور طرف کلاه تو نرگس کرشمه می‌برد از حد برون خرام ای جان فدای شيوه‌ی چشم سياه تو خونم بخور که هيچ ملک با چنین جمال از دل نيايدش که نويسد گناه تو آرام و خواب خلق جهان را سبب تویی زان شد کنار ديده و دل تکيه گاه تو با هر ستاره‌ای سر و کار است هر شبم از حسرت فروغ رخ همچو ماه تو ياران همنشين همه از هم جدا شدند ماييم و آستانه‌ی دولت‌پناه تو *یار بدان مباش که مانند بخت نیکیار تو باد هر که بود نیکخواه تو حافظ طمع مبر ز عنايت که عاقبت آتش زند به خرمن غم دود آه تو Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 29 October 2025

ای آفتاب آينه‌دار جمال تو ۴۰۸

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۰۸مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ای آفتاب آينه‌دار جمال تو مشک سياه مجمره‌گردان خال تو صحن سرای ديده بشستم ولی چه سود کاين گوشه نيست درخور خيل خيال تو اين نقطه‌ی سياه که آمد مدار نور عکسی‌ست در حديقه‌ی بينش ز خال تو در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن يا رب مباد تا به قيامت زوال تو مطبوع‌تر ز نقش تو صورت نبست باز طغرانويس ابروی مشکين مثال تو در چين زلفش ای دل مسکين چگونه‌ای؟ کآشفته گفت باد صبا شرح حال تو برخاست بوی گل ز در آشتی درآی ای نوبهار ما رخ فرخنده‌فال تو تا آسمان ز حلقه‌به‌گوشان ما شود کو عشوه‌ای ز ابروی همچون هلال تو تا پيش بخت باز رَوم تهنيت‌کنان کو مژده‌ای ز مقدم عيد وصال تو؟ در پيش شاه عرض کدامين جفا کنم شرح نيازمندی خود يا ملال تو؟ حافظ در اين کمند سر سرکشان بسی‌ست سودای کج مپز که نباشد مجال تو Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 28 October 2025

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو ۴۰۷

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۰۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن مزرع سبز فلک ديدم و داس مه نو يادم از کشته‌ی خويش آمد و هنگام درو گفتم ای بخت بخفتيدی و خورشيد دميد گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو گر روی پاک و مجرد چو مسيحا به فلک از چراغ تو به خورشيد رسد صد پرتو تکيه بر اختر شبگرد مکن کاين عيار تاج کاووس ببرد ربود و کمر کيخسرو گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش دور خوبی گذران است نصيحت بشنو چشم بد دور ز خال تو که در عرصه‌ی حسن بيدقی راند که برد از مه و خورشيد گرو آسمان گو مفروش اين عظمت کاندر عشق خرمن مه به جویی خوشه‌ی پروين به دو جو آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت حافظ اين خرقه‌ی پشمينه بينداز و برو الحاقی:هرکه در مزرعه دل تخم وفا سبز نکردزردرویی کشد از حاصل خود گاه درو اندر این دایره می‌باش چو دف حلقه‌به‌گوشور قفایی خوری از دایره‌ی خویش مرو Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 27 October 2025

گفتا برون شدی به تماشای ماه نو ۴۰۶

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۰۶مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلن گفتا برون شدی به تماشای ماه نو از ماه ابروان منت شرم باد رو عمری‌ست تا دلم ز اسیران زلف توست غافل ز حفظ جانب ياران خود مشو مفروش عطر عقل به هندوی زلف ما کان جا هزار نافه‌ی مشکين به نيم جو تخم وفا و مهر در اين کهنه‌کشته‌زار آنگه عيان شود که رسد موسم درو ساقی بيار باده که رمزی بگويمت از سر اختران کهن‌سير و ماه نو شکل هلال هر سر مه می‌دهد نشان از افسر سيامک و ترک کلاه زو حافظ جناب پير مغان مامن وفاست درس حديث عشق بر او خوان و زو شنو Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 26 October 2025

به جان پیر خرابات و حق صحبت او ۴۰۵

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۰۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به جان پير خرابات و حق صحبت او که نيست در سر من جز هوای خدمت او بهشت اگر چه نه جای گناهکاران است بيار باده که مستظهرم به همت او چراغ صاعقه‌ی آن سحاب روشن باد که زد به خرمن ما آتش محبت او بر آستانه‌ی ميخانه گر سری بينی مزن به پای که معلوم نيست نيت او بيا که دوش به مستی سروش عالم غيب نويد داد که عام است فيض رحمت او مکن به چشم حقارت نگاه در من مست که نيست معصيت و زهد بی مشيت او نمی‌کند دل من ميل زهد و توبه ولی به نام خواجه بکوشيم و فر دولت او مدام خرقه‌ی حافظ به باده در گرو است مگر ز خاک خرابات بود فطرت او Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 25 October 2025

می‌فکن بر صف رندان نظری بهتر از این ۴۰۴

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۰۴فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن می‌فکن بر صف رندان نظری بهتر از اين بر در ميکده می‌کن گذری بهتر از اين در حق من لبت اين لطف که می‌فرمايد سخت خوب است وليکن قدری بهتر از اين آن که فکرش گره از کار جهان بگشايد گو در اين کار بفرما نظری بهتر از اين ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق برو ای خواجه‌ی عاقل هنری بهتر از اين؟ دل بدان رود گرامی چه کنم گر ندهم مادر دهر ندارد پسری بهتر از اين من چو گويم که قدح نوش و لب ساقی بوس بشنو از من که نگويد دگری بهتر از اين کلک حافظ شکرين ميوه نباتی‌ست بچين که در اين باغ نبينی ثمری بهتر از اين Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 22 October 2025

شراب لعل کش و روی مه‌جبينان بین ۴۰۳

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۰۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن شراب لعل کش و روی مه‌جبينان بين خلاف مذهب آنان جمال اينان بين به زير دلق ملمع کمندها دارند درازدستی اين کوته‌آستينان بين به خرمن دو جهان سر فرو نمی‌آرند دماغ و کبر گدايان و خوشه‌چينان بين بهای نيم کرشمه هزار جان طلبندنياز اهل دل و ناز نازنينان بين حقوق صحبت ما را به باد داد و برفتوفای صحبت ياران و همنشينان بين اسير عشق شدن چاره‌ی خلاص من است ضمير عاقبت‌انديش پيش‌بينان بين کدورت از دل حافظ ببرد صحبت دوستصفا‌ی همت پاکان و پاک‌دينان بين Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 21 October 2025

نکته‌ای دلکش بگویم خال آن مهرو ببین ۴۰۲

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۰۲فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن نکته‌ای دلکش بگويم خال آن مه‌رو ببينعقل و جان را بسته‌ی زنجير آن گيسو ببين عيب دل کردم که وحشی‌وضع و هرجایی مباشگفت چشم شيرگير و غنج آن آهو ببين حلقه‌ی زلفش تماشاخانه‌ی باد صباستجان صد صاحب دل آن جا بسته‌ی يک مو ببين عابدان آفتاب از دلبر ما غافلندای ملامتگو خدا را رو مبين آن رو ببين زلف دل‌دزدش صبا را بند بر گردن نهادبا هواداران رهرو حيله‌ی هندو ببين اين که من در جستجوی او ز خود فارغ شدمکس نديده‌ست و نبيند مثلش از هر سو ببين حافظ ار در گوشه‌ی محراب می‌نالد رواستای نصيحتگو خدا را آن خم ابرو ببين از مراد شاه منصور ای فلک سر برمتابتيزی شمشير بنگر قوت بازو ببين Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 20 October 2025

چون شوم خاک رهش دامن بیافشاند ز من ۴۰۱

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۰۱فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن چون شوم خاک رهش دامن بيفشاند ز منور بگويم دل بگردان رو بگرداند ز من روی رنگين را به هر کس می‌نمايد همچو گلور بگويم بازپوشان بازپوشاند ز من چشم خود را گفتم آخر يک نظر سيرش ببينگفت می‌خواهیمگر تا جوی خون راند ز من او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شودکام بستانم از او يا داد بستاند ز من گر چو شمعش پيش ميرم بر غمم خندان شودور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من دوستان جان داده‌ام بهر دهانش بنگريدکو به چيزی مختصر چون باز می‌ماند ز من گر چو فرهادم به تلخی جان برآيد باک نيستبس حکايت‌های شيرين باز می‌ماند ز من صبر کن حافظ که گر زين دست باشد درس غمعشق در هر گوشه‌ای افسانه‌ای خواند ز من Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 19 October 2025

بالابلند عشوه‌گر نقش‌باز من ۴۰۰

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۰۰مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلن بالابلند عشوه‌گر نقش‌باز من کوتاه کرد قصه زهد دراز من ديدی دلا که آخر پيری و زهد و علم با من چه کرد ديده معشوقه‌باز من؟ می‌ترسم از خرابی ايمان که می‌برد محراب ابروی تو حضور نماز من گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق غماز بود اشک و عيان کرد راز من مست است يار و ياد حريفان نمی‌کند ذکرش به خير ساقی مسکين‌نواز من يا رب کی آن صبا بوزد کز نسيم آن گردد شمامه‌ی کرمش کارساز من نقشی بر آب می‌زنم از گريه حاليا تا کی شود قرين حقيقت مجاز من بر خود چو شمع خنده‌زنان گريه می‌کنم تا با تو سنگدل چه کند سوز و ساز من زاهد چو از نماز تو کاری نمی‌رود هم مستی شبانه و راز و نياز من حافظ ز گريه سوخت بگو حالش ای صبا با شاه دوست‌پرور دشمن‌گداز من Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 18 October 2025

کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن ۳۹۹

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۹مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن به باد ده سر و دستار عالمی، يعنی کلاه‌گوشه به آيين سروری بشکن به زلف گوی که آيين دلبری بگذاربه غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن برون خرام و ببر گوی خوبی از همه‌کس سزای حور بده رونق پری بشکن به آهوان نظر شير آفتاب بگير به ابروان دوتا قوس مشتری بشکن چو عطرسای شود زلف سنبل از دم باد تو قيمتش به سر زلف عنبری بشکن چو عندليب فصاحت فروشد ای حافظ تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 15 October 2025

ای نور چشم من سخنی هست گوش کن ۳۹۸

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۸مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلن ای نور چشم من سخنی هست گوش کنچون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن پيران سخن ز تجربه گويند گفتمتهان ای پسر که پير شوی پند گوش کن در راه عشق وسوسه‌ی اهرمن بسی‌ستپيش آی و گوش دل به پيام سروش کن تسبيح و خرقه لذت مستی نبخشدتهمت در اين عمل، طلب از می‌فروش کن بر هوشمند سلسله ننهاد دست عشقخواهی که زلف يار کشی ترک هوش کن با دوستان مضايقه در عمر و مال نيستصد جان فدای يار نصيحت نيوش کن برگ نوا تبه شد و ساز طرب نماندای چنگ ناله برکش و ای دف خروش کن ساقی که جامت از می صافی تهی مبادچشم عنايتی به من دردنوش کن سرمست در قبای زرافشان چو بگذریيک بوسه نذر حافظ پشمينه‌پوش کن Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 14 October 2025

ز در درآ و شبستان ما منور کن ۳۹۷

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن ز در درآ و شبستان ما منور کن هوای مجلس روحانيان معطر کن به چشم و ابروی جانان سپرده‌ام دل و جان بيا بيا و تماشای طاق و منظر کن ستاره‌ی شب هجران نمی‌فشاند نور به بام قصر برآ و چراغ مه برکن ز خاک مجلس ما ای نسیم باغ بهشتببر شمامه به فردوس و عود مجمر کن از اين مزوجه و خرقه نيک در تنگم به يک کرشمه صوفی‌کشم قلندر کن چو شاهدان چمن زيردست حسن تواند کرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن فضول نفس حکايت بسی کند ساقی تو کار خود مده از دست و می به ساغر کن وگر فقيه نصيحت کند که عشق مباز پياله‌ای بدهش گو دماغ را تر کن حجاب ديده‌ی ادراک شد شعاع جمال بيا و خرگه خورشيد را منور کن طمع به قند وصال تو حد ما نبود حوالتم به لب لعل همچو شکر کن لب پياله ببوس آنگهی به مستان ده بدين دقيقه دماغ معاشران تر کن پس از ملازمت عيش و عشق مهرويان ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 13 October 2025

صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن ۳۹۶

«««««می‌بهـا🍷»»»»»غزل نمره ۳۹۶مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلن صبح است ساقيا قـدحی پرشـراب کندور فلک درنگ ندارد شتاب کن زان پيشتر که عالم فانی شود خرابما را ز جام باده‌ی گلگون خراب کن خورشيد می ز مشرق ساغر طلوع کردگر برگ عيش می‌طلبی ترک خواب کن روزی که چرخ از گل ما کوزه‌ها کندزنهار کاسه‌ی سر ما پرشراب کن ما مرد زهد و توبه و طامات نيستيمبا ما به جام باده‌ی صافی خطاب کن کار صواب باده پرستی‌ست حافظابرخيز و عزم جزم به کار صواب کن Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 12 October 2025

گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن ۳۹۵

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۵مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلن گلبرگ را ز سنبل مشکين نقاب کنوانگه نقاب درکش و عالم خراب کن بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را چون شيشه‌های ديده‌ی ما پرگلاب کن ايام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد ساقی به دور باده‌ی گلگون شتاب کن بگشا به شيوه‌‌، نرگسِ پرخوابِ مست را و از رشک، چشمِ نرگسِ رعنا به خواب کن بوی بنفشه بشنو و زلف نگار گير بنگر به رنگ لاله و عزم شراب کن زآنجا که رسم و عادت عاشق‌کشی توستبا دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن همچون حباب ديده به روی قدح گشای وين خانه را قياس اساس از حباب کن حافظ وصال می‌طلبد از ره دعا يا رب دعای خسته‌دلان مستجاب کن Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 11 October 2025

ای روی ماه‌منظر تو نوبهار حسن ۳۹۴

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۴مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ای روی ماه‌منظر تو نوبهار حسنخال و خط تو مرکز حسن و مدار حسن در چشم پرخمار تو پنهان فسون سحردر زلف بی‌قرار تو پيدا قرار حسن ماهی نتافت همچو تو از برج نيکوییسروی نخاست چون قدت از جويبار حسن خرم شد از ملاحت تو عهد دلبریفرخ شد از لطافت تو روزگار حسن از دام زلف و دانه‌ی خال تو در جهانيک مرغ دل نماند نگشته شکار حسن دايم به لطف دايه‌ی طبع از ميان جانمی‌پرورد به ناز تو را در کنار حسن گرد لبت بنفشه از آن تازه و تر استکآب حيات می‌خورد از جويبار حسن حافظ طمع بريد که بيند نظير توديار نيست جز رخت اندر ديار حسن Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 8 October 2025

منم که شهره‌ی شهرم به عشق ورزیدن ۳۹۳

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۳مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن منم که شهره‌ی شهرم به عشق ورزيدن منم که ديده نيالودم به بد ديدن وفا کنيم و ملامت کشيم و خوش باشيم که در طريقت ما کافری‌ست رنجيدن به پير ميکده گفتم که چيست راه نجات بخواست جام می و گفت عيب پوشيدن مراد دل ز تماشای باغ عالم چيست به دست مردم چشم از رخ تو گل چيدن به می‌پرستی از آن نقش خود زدم بر آب که تا خراب کنم نقش‌خودپرستيدن به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشيدن عنان به ميکده خواهيم تافت زين مجلس که وعظ بی‌عملان واجب است نشنيدن ز خط يار بياموز مهر با رخ خوب که گرد عارض خوبان خوش است گرديدن مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ که دست زهدفروشان خطاست بوسيدن Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 7 October 2025

دانی که چیست دولت؟ ۳۹۲

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۲مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن دانی که چيست دولت؟ ديدار يار ديدن در کوی او گدایی بر خسروی گزيدن از جان طمع بريدن آسان بود وليکن از دوستان جانی مشکل توان بريدن خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ و آنجا به نيک‌نامی پيراهنی دريدن گه چون نسيم با گل راز نهفته گفتن گه سر عشقبازی از بلبلان شنيدن بوسيدن لب يار اول ز دست مگذار کآخر ملول گردی از دست و لب گزيدن فرصت شمار صحبت کز اين دوراهه منزل چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن گویی برفت حافظ از ياد شاه يحیی يا رب به يادش آور درويش پروريدن Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 6 October 2025

خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن ۳۹۱

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن تا ببينم که سرانجام چه خواهد بودن غم دل چند توان خورد که ايام نماند گو نه دل باش و نه ايام چه خواهد بودن مرغ کم‌حوصله را گو غم خود خور که بر او رحم آن کس که نهد دام چه خواهد بودن باده خور غم مخور و پند مقلد منيوش اعتبار سخن عام چه خواهد بودن دست رنج تو همان به که شود صرف به کام دانی آخر که به ناکام چه خواهد بودن پير ميخانه همی خواند معمایی دوش از خط جام که فرجام چه خواهد بودن بردم از ره دل حافظ به دف و چنگ و غزل تا جزای من بدنام چه خواهد بودن Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 5 October 2025

افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن ۳۹۰

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۰فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان افسر سلطان گل پيدا شد از طرف چمن مقدمش يا رب مبارک باد بر سرو و سمن خوش به جای خويشتن بود اين نشست خسروی تا نشيند هر کسی اکنون به جای خويشتن خاتم جم را بشارت ده به حسن خاتمت کاسم اعظم کرد از او کوتاه دست اهرمن تا ابد معمور باد اين خانه کز خاک درش هر نفس با بوی رحمان می‌وزد باد يمن شوکت پور پشنگ و تيغ عالمگير او در همه شهنامه‌ها شد داستان انجمن خنگ چوگانی چرخت رام شد در زير زين شهسوارا چون به ميدان آمدی گویی بزن جويبار ملک را آب روان شمشير توست تو درخت عدل بنشان بيخ بدخواهان بکن بعد از اين نشگفت اگر با نکهت خلق خوشت خيزد از صحرای ايذج نافه‌ی مشک ختن گوشه‌گيران انتظار جلوه‌ی خوش می‌کنند برشکن طرف کلاه و برقع از رخ بر فکن مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش ساقيا می ده به قول مستشار موتمن ای صبا بر ساقی بزم اتابک عرضه دار تا از آن جام زرافشان جرعه‌ای بخشد به من Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 4 October 2025

چو گل هر دم به بویت جامه بر تن ۳۸۹

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۹مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل چو گل هر دم به بويت جامه در تن کنم چاک از گريبان تا به دامن تنت را ديد گل گویی که در باغ چو مستان جامه را بدريد بر تن تنت در جامه چون در جام باده دلت در سينه چون در سيم آهن من از دست غمت مشکل برم جان ولی دل را تو آسان بردی از من به قول دشمنان برگشتی از دوست نگردد هيچ کس با دوست دشمن دلم را مشکن و در پا مينداز که دارد در سر زلف تو مسکن مکن کز سينه‌ام آه جگرسوز برآيد همچو دود از راه روزن چو دل در زلف تو بسته‌ست حافظ بدين‌سان کار او در پا ميفکن ببار ای شمع اشک از چشم خونين که شد سوز دلت بر خلق روشن Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 1 October 2025

بهار و گل طرب‌انگيز گشت و توبه‌شکن ۳۸۸

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۸مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن بهار و گل طرب‌انگيز گشت و توبه‌شکنبه شادی رخ گل بيخ غم ز دل برکن رسيد باد صبا، غنچه در هواداریز خود برون شد و بر خود دريد پيراهن طريق صدق بياموز از آب صافی‌‌دلبه راستی طلب آزادگی ز سرو چمن ز دستبرد صبا گرد گل کلاله نگرشکنج گيسوی سنبل ببين به روی سمن عروس غنچه رسيد از حرم به طالع سعدبه عينه دل و دين می‌برد به وجه حسن صفير بلبل شوريده و نفير هزاربرای وصل گل آمد برون ز بيت حزن حديث صحبت خوبان و جام باده بگوبه قول حافظ و فتوای پير صاحب فن Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 30 September 2025

شاه شمشادقدان خسرو شیرین‌دهنان ۳۸۷

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن شاه شمشادقدان خسرو شيرين‌دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف‌شکنان مست بگذشت و نظر بر من درويش انداخت گفت ای چشم و چراغ همه شيرين‌سخنان تا کی از سيم و زرت کيسه تهی خواهد بود؟ بنده‌ی من شو و برخور ز همه سيم‌تنان کمتر از ذره نه‌ای پست شو و مهر بورز تا به عشرتگه خورشيد رسی چرخ‌زنان بر جهان تکيه مکن ور قدحی می داری شادی زهره‌جبينان خور و نازک‌بدنان پير پيمانه‌کش من که روانش خوش باد گفت پرهيز کن از صحبت پيمان‌شکنان دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل مرد يزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتمکه شهيدان که‌اند اين همه خونين‌کفنان؟ گفت حافظ من و تو محرم اين راز نه‌ايم از می لعل حکايت کن و شيرين‌دهنان Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 29 September 2025

خدا را کم نشین با خرقه‌پوشان ۳۸۶

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۶مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل خدا را کم نشين با خرقه‌پوشان رخ از رندان بی‌سامان مپوشان در اين خرقه بسی آلودگی هست خوشا وقت قبای می‌فروشان در اين صوفی‌وشان دردی نديدم که صافی باد عيش دردنوشان تو نازک‌طبعی و طاقت نياری گرانی‌های مشتی دلق‌پوشان چو مستم کرده‌ای مستور منشين چو نوشم داده‌ای زهرم منوشان بيا و از غبن اين سالوسيان بين صراحی خون‌دل و بربط خروشان ز دلگرمی حافظ بر حذر باش که دارد سينه‌ای چون ديگ جوشان Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 28 September 2025

یارب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان ۳۸۵

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۵فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن يا رب آن آهوی مشکين به ختن باز رسانوان سهی‌سرو خرامان به چمن باز رسان دل پژمرده‌ی ما را به نسيمی بنوازيعنی آن جان زتن‌رفته به تن باز رسان ماه و خورشيد به منزل چو به امر تو رسنديار مه‌روی مرا نيز به من باز رسان سنگ و گل گشت عقیق از گذر گریه‌ی منيارب آن کوکب رخشان به يمن باز رسان برو ای طاير ميمون همايون‌آثارپيش عنقا سخن زاغ و زغن باز رسان سخن اين است که ما بی تو نخواهيم حياتبشنو ای پيک خبرگير و سخن باز رسان آن که بودی وطنش ديده‌ی حافظ يا‌رببه مرادش ز غريبی به وطن باز رسان Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 27 September 2025

می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان ۳۸۴

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۴مفعول و فاعلاتن مفعول و فاعلاتن می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان هجران بلای ما شد يا رب بلا بگردان مه جلوه می‌نمايد بر سبزخنگ گردون تا او به سر درآيد بر رخش پا بگردان مرغول را برافشان يعنی به رغم سنبل گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان يغمای عقل و دين را بيرون خرام سرمست در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان ای نور چشم مستان در عين انتظارم چنگ حزين و جامی بنواز يا بگردان دوران همی‌نويسد بر عارضش خطی خوش يارب نوشته‌ی بد از يار ما بگردان حافظ ز خوبرويان بختت جز اين قدر نيست گر نيستت رضایی حکم قضا بگردان Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 24 September 2025

چندان که گفتم غم با طبیبان ۳۸۳

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۳مستفعلن‌فع مستفعلن‌فع چندان که گفتم غم با طبيبان درمان نکردند مسکين غريبان آن گل که هر دم در دست بادی‌ست گو شرم بادش از عندليبان يا رب امان ده تا بازبيند چشم محبان روی حبيبان درج محبت بر مهر خود نيست يا رب مبادا کام رقيبان ای منعم آخر بر خوان جودت تا چند باشيم از بی‌نصيبان حافظ نگشتی رسوای عالمگر می‌شنيدی پند رفیقان ما درد پنهان با یار گفتیمنتوان نهفتن درد از طبیبان Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 23 September 2025

فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان ۳۸۲

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۲مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن فاتحه‌ی چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و می‌رود گو نفسی که روح را می‌کنم از پی‌اش روان ای که طبيب خسته‌ای روی زبان من ببين کز دم و دود سينه‌ام بار دل است بر زبان گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت همچو تبم نمی‌رود آتش مهر از استخوان مرغ دلم چو خال تو هست در آتشش وطن چشمم از آن دو چشم تو خسته شده‌ست و ناتوان بازنشان حرارتم ز آب دو ديده و ببين نبض مرا که می‌دهد هيچ ز زندگی نشان ای که مدام شيشه‌ام از پی عيش داده‌ای شيشه‌ام از چه می‌بری پيش طبيب هر زمان حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم ترک طبيب کن بيا نسخه‌ی شربتم بخوان Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 22 September 2025

گرچه ما بندگان پادشهیم ۳۸۱

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۸۱فاعلاتن مفاعلن فعلن گر چه ما بندگان پادشهيم پادشاهان ملک صبحگهيم گنج در آستين و کيسه تهی جام گيتی‌نما و خاک رهيم هوشيار حضور و مست غرور بحر توحيد و غرقه‌ی گنهيم شاهد بخت چون کرشمه کند ماش آيينه‌ی رخ چو مهيم شاه بيداربخت را هر شب ما نگهبان افسر و کلهيم گو غنيمت شمار صحبت ما که تو در خواب و ما به ديده‌گهيم دشمنان را ز خون کفن سازيم دوستان را قبای فتح دهيم رنگ تزوير پيش ما نبود شير سرخيم و افعی سيهيم شاه منصور واقف است که ما روی همت به هر کجا که نهيم وام حافظ بگو که بازدهند کرده‌ای اعتراف و ما گوهيم Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Transcribed - Published: 21 September 2025

Disclaimer: The podcast and artwork embedded on this page are from فرزآن, and are the property of its owner and not affiliated with or endorsed by Tapesearch.

Copyright © Tapesearch 2025.