فردو سیخانی کسمت پنز دهوم مقدمی دستانه روستم و فرسیاب زبت مجدد

درن تحایر کسمت قبل دیلیم که پا دشاه جدیدی بروی ایرانتعینش و در حالی که ایران حنوز مییدان جنگه

بین ایل اشکری ایران برحب ریزال و ایل اشکر افروسیاب اما پا دشاه جدیدی که بر تاخنشست فردوید بنام زب زر تحماس بایلاش شروب پا دشاهی این فردرو میخونی

بروی زه هما و یون زب نیک باخد بیامد برامد برافراوز تاخد و شاهی برو افرین خاند زال نشست از بر تاخت زر پنج سال

کهن بود بر سال هشتاد مرد بداد بخوبی جهان تازکرد سپا حراز کارب بیدی باز داشت کبا پاک یزدان یکی راز داشت

گرفتن نیار است کشتن کسی وزان پس ندیدند کشت بسی

پسر همی ن اپتدف احمیدیم که این اغای زب در سنخ لی پیری تاز بقاد شویل سده سنی شون حشتاد سال بوده

و گفتن کشا بسیار خوبی همده هر کاری کار ده اصری خیرو نیکی بوده و کلنه ارامش نسبی برغرار کار ده دنیم ام رکتی که هنوز سنی کارزار جنگه

امه یه مسلی این و سد هست اون رب این شکت برمون میه

همان بود کتنگی بودند ارجهان شو ده خوش که که گیارا دهان

نیام اتمیز آسمن بادن نم همی برکش دند نن باد درام

تو لاشکر برنگون بود هاشت ما برویند را برد روی سپا

نکر دن یک روز جنگی گران نروز یلان بوده راز مسلان

زیتنگی چانان شو دکی چارن نمان

زیلاشکر همی پودو تارن نمان

سو خان رفتشن یک بیک هم زبان

که از مست برما بادن آسمن

زهر دو سپا خاص فریاد آب فرست آدی آمد بن از دیکه زف کجا

بحرمن زین سرائو یسپا جنیا یا یا جوز از در دو اندو هرانج

بیعت ببخشیم رو یز زمین

سرائیم یک بادگر آفرین

سر نام داران توهیش ودزجنگ

...