فردو سیخانی اسمت شانز دهوم تاستان نبر درستم و فرسیاب

زبت مجدد

کي قباد دیدیم کي قباد و ان بزورگان هفت روز نشستان دیک گروه یز موبادان و بزورگان جامش دن برای را ازانی و حلار روز هشتم که رسی ده کي قباد مخاد رسمان تاج گزاری کنه

با هشتم بیاراز تنتخت آوج بیابی اختند از بر آوج تاج بشعهی نشست از براش کي قباد همان تاج گوه هر بسر بر نحاوت

همان نام داران شدن دن جمان چا دستانو چا نقارن رازم زن چا خراده گشواده برزینه گف فشندن دن گو هر برنت هاوجه نب

قباد از بزورگان سوخان برسید از فراسیابه سپا حراب دید

ده گروز برداش دلاش کرز جاوی خروشی دن آمت زپر دسر آوی

با پوشید رستم سلیه نبارد چا پیل اجیان شدک برخاست گرد

رد برکشی دن ایراونیان ببستند خون ری ختم داو میان

بیک دست مه راب کافل خداوی ده گر دست گجده مد جنگی بپاوی

بقال بندرون قاوران رازم زن ابا گورد گشواده لاش کر شکن

پس پوشتشان زال با که قباد بیک دست آو تش بیک دست باوت

بیشندرون کافیانی درافش جهان زوش و ده سور خوزار دبن آبش

چا کشتی شدارا رمد رویز زمین کجا موج خیزت زداریا یچین

سپر در سپر باوت دیست راگ درافشی دن تیگ هاو چن چراگ

جان سر بسر گشت دریاو یک آور برافروخ تشم ازو ست هزا

زن آلی دن بو که بنگ سپا تو گفتی که خورشی دگوم کر دراگ

خب چیزای کتا ال انشنی دیم بدز تاج گزاری که قباد

دیم که خوب بزورگان جامش دندورو اصامیش نامشنی دیم هم بزورگان

همیشه گیستن و که خوبت خوب شرادش و پورسید و ازارو برسی کر دو

به نتیرسی دن که خوبت هم لیر آغاز کنن العیه لشکر افرسی آب

بغید چیزای کشنی دیم آراجه نزامی این لشکر بود دیم که گفت ایک

...