فردو سیخانی اسمت سدو حشتون دستان لنبرد دارا و از کندر

از کندر که هزر نشده بود

اون خراجی که مقررش دبوده که رومیان بیرانی امبدا رو پرداخت کنه

لشکری محایق کر دبود از اون ترف دارا هم لشکری محایق کر ده و در کنر روده فراد این ابه هم رسیدن

دیدیم که از کندر کرافتار اجی بی هم کر در کال بیک نام رسان نفوس کر بی خیمگا هی دارا و ایک تجسوصی کر در وزیت سپا هی دارا

فحلا بریشنن و الان امدستن برایه نبرد

چا خرشید برزد سرس پوش دراخ زمین شد بکردار زرین چراخ جاندار دارا سپا برگره

جان چاود رطیر برسرگره افت بی award لشکر زرود فراد بها من سپا حبود بیش از نباد

سکندر چا بشنید کامت سپا بزد کو سا آو ارد لشکر براه

دولشکر کند را کراون نبود چا نسکندر ندر زمعون نبود

زی ساوز از گردان هر دگرو هزمین همچدر یا بود گرد کو

زخفتان از خنجر هندوان از از از از آل آو تو برگستوان

درو يس سپا برکشیدان سف زخنجر هم یا افت خرشید تف

بیش سپا حباریدان پیل جان شد بکردار داریا یعنیل

سا ورال نجنگز پسو پیل پیش هم برگر افتدلز جانخیش

تو گفتی هوا خون خروشت همی زمین از خروشش بجوشت همی

زبست ناولی بوکو هندی درائی همی کو حرال دل برامت زجاج

از آوز از پاون بنگ سران جرنگی دن گور زهاو یه گران تو گفتی زمین کو هجنگیش دست

زگرد آسمن رو یه زنگیش دست

بییک هفتی گردان پر خاش جو ی برو یا درائو ورد بودان رو یه

و هجتوم بیامد یه کی تیرگرد برانسان که خرشید شد لاج برد

بیپوشید دیدار رئیران سپا هندی دند جو زخاو که آو ارد گا

...