فردو سيخانی، اسمت چهل حفتون داستان بازور جادو

دستان قسمت قبل بونجایر سیت که در کشا کشن نبرد مجددی کبن ایران و طولان شروش ده

هومان برادر پیران ویسه نبرد داشت باطوس سرد لشکره سبای ایران

و در نبرد پیروزی نسبی باطوس بود گرچه هیچ کدام کشته نشوده

هلو ایدام ایدستان

چچه ارخب بولند از شبخ تاچ که ارد شمام اپراجند برلاج برد

تلاعی زهر سبورن تاختند بهر پردی پاسمان ساختند

چبارد زد سرد چنگ خرچنگ شید جانگه اشتون روی رومی سپید

تبیر برامت زهردست رای جانشت پرز ناولی کرناولی

هبا تیرگ اشتز فروق در افش تبر خون شبگونز در دبن ابش

کلم اتبر خون هم همونی که در فرصیب اون نب هم مگیم

که انجا کنایا از رنگی کرمز

تما مونچی سای کتویم بیتها لنشنیدیم تو سیفه اینه که شبتمام شده و سوب شروشده و هردست پا آمادشدن دباری برائی نباعد

کشیده همه تیغ و گرزستنان همه جنگ را گیرد کرد اینان

تقف تیس سپه روز زمان اونزمین بب پوشت همی چاادر آنهن

بیپر دن درونچود خورتها بناگ زجوشد سبار آن از گرد خاگ

زهور راوی از پاونه آبای کوش همی آوسمان برزمین دااد بوز

سپه دار هومن دمان پیش سف یکه خشت رخشان یرفت بکف

همی گفت چون من براویم بجوش برانگی زم از پو برا را بخروش شماه یک پیکتی خواب ارکشید

سپر راوی چیینی بسر درکشید

مبینید جوز یاول از پو انان نقاهم کمانو نقاهم سنان

بیتی غوا اموده بگرز گرن چنن چون بود رازم گند آو ران

...