فردو سیخانی، اسمت چهلو سبوم داستان اگا یکه خصرو از مرگه فروت.

داستان غسمت غاب با مرگه فروت فهم را ها اومرگه مادرش جری رب پايا نرسید.

و اونجا بحرام نهی بزد به مه که وعی بحال اطن اگر پادشا خبر دار دارشه.

و بدازون هم گفتیم که لاش کر رئانیال به لاش کر کشی خودش ادام مده.

حلو ادام ای داستان.

سروز اش درنگا مدن در جرم چهارم برامت زشي پور دن سبه برگر افتو بزد نای کوس زمین که تا که گشتا اپنوس.

حرن که سکت دیدی زتوران سبه بکشتی تهنش رافه کندی براه همه مرس حکرت بیتال پورت همی رفتز انگونه تا کاس روت.

بس بیک من تغیدر توران ملسن برامه کاس روت.

برام مرز لاش کر فرود آبری دزمین گاشت اصخیم هانا پدید.

خبر شد بتوران.

که زیران سبه سوی کاس رود در عمد برام.

زتور کن بیامد دلی ری جبان بلو شان بیدار دل پح لبان.

سغسمت قبل اگر خطرت هم باشه اگر سمتی که خص ربال اشکر یا نحارت مزد با کفتم اتفاغ خلزیاد ان نمی افتیم

امه اتلاث مدکه با دن برامون لازم میشه اونجا اسم یک تیدادی از پهلوانان ای تورانی رو برام برام بار گفت.

وگر خطرت هم باشه دستم میشک بود که خص رب ودی ای ای تیدادی حدایا و پاداش مداد ومی پرسید که هازر بره فولان پهلوان ربک اشه یا فولان جرب گره

و پهلوانها ایرانی هر کدومی مدن ادامی که دن هازرن این کار رو برامی با داش انجام بدن.

یکی از اونجا اونجا آمت و بنوی بره ایس سرش جایزت این کار دن همی اغب بلاشان بود بس اسمی شونجا شنید بودی.

بیامت که لاش کر همی بنگرت درفشو سرع پر ده ها بشمرت بلاش کر گا هندر یکی که خوخ بود بلندو بیکسو ازن بوخ بود.

نشست بروه گیو بیجن بهام همی رفت هرگون از بیشو کم درفش بلاشان زتوران سپا و دیدار یشن برامت زرعا.

شن از دور گیو دلاؤر بیدید بز دسته گرزز میان برکشید.

چونن گفت کامت بلاشان اشیر یکی نام داری سبار دلیر شفن کر سرش را ببور رمزتن کر اش بستعورا بیدن انجامن.

بدو گفت بیجن که گر شحر یا رمرادات خل اتبدین کارزار بفرمان مراب است باویت کمار برازم بلاشان اپرخاش خر.

...