فردو سیخانی اسمت پنجو حفتوم شروع درستان بیجنو منیشی

درستان بیجنو منیشی هم از خیلی از دستان های دیار شاہنان مبارای خودش ایک مقات دمدر

اما مقات دمد از دستان بیجنو منیشی خلی مقات دمد خاصی هست و شباہت زیادی با مقات دمدر دیگر ای دستان های دگر ندر

این مقات دمد ایک اتاح راول با هم بخنیم و بباد در باری تفاوت هاش چند ای غیی سوخبت کنیم

شبی چن شبح روی شوستب قیر نبحرام پیدا و نکیو نتیر دیگرگون ارعیشی کارت مال

و سیچه گزر کارت برپیشگا شدتیر اندر سرعی درانگ میان کارت باری کت دل کارت تنگ

زتاو جاش سبح رش و دل آج و ارد سپورد حواورا بزنگار گید سپاہ شبی تیر برداش طراغ ایک فارش گسترد از پر رو زال

چبولاد زنگار خورد سپیر تو گفتی بقیر اندر اندو دچیر نمودز هر سو بچه رہ رمان چمعورس یه با از کردد دهن

هرنگ احک برزد یکی با دسرد چا زنگی برنگی خد زنگوش دگرد چا ننکرد با غلب جوی بار کجا موچ خیزد زدری آي کار

فروماند گردونه گردن بجاوی شد سوست خوشی درال دستوباوی

سپاہ رندران چا درقیی رگون تو گفتی شدستی بخواب اندرون جهند را دلس خیشتن پر حراؤس جرس بر کشیدن نگحبان پاس

ناووی مورغو نا حرراوی داد زمعونز زبان بس تز نیکوبت

نبود هیچ پیداون شیب از فراؤس دلام تنگ شد زندرنگ دراؤس

بس تنجعی ان مقدم ایک تسفیر سازیخل ناگ هانی رو درمی بنی تسفیر سازیخل خودش انچن شندر مقدمی نداره

اول در باریه هلال ماء حرف سد گف ماء ميان کرد باریک دل کردتنگ پس ماء هلال بسیار باریکی بہم دلی نور زیادی با آسمان نمیده

و باریین ابیاد همت توسی فشبی بود که خیلی تاریک و تیره است و شرمیگه دنی شبیت بسیار تاریک مدلام تنگ شده

بدا نتنگ در بجستم زجاوی یکی مهربان بود همندر سراوی خروشی دمو خاص تم زوچر آخ بیاو ارت شمعو بیامت ببار

مياور دو نار ترنج بهی زدودی یکی جاوم شاو هنشهی

پس شرمیگ در ان شب من یه دل تنگ شده مهربانی یکی یار ازیزی رداشتا درخانه باش گفتم شم اچر آخ برائیمن بیار اون هم آور دبت هم بساط پزیرائی را هم برائیمن آور دبت ان یار مهربان اشار مخد باش سخبت هم بقونه

مرع گفت شم اچه بایت همی شبیتی رخابت نایت همی

پیم آی میی تایکی داستن زدفت ارت برخانه مز باستن

پر از چاره و مه رنی رنگ جنگ همه از در مرد فرحنگ سنگ

...