فردو سیخانی از مته اجده هم داستانه هفتخان رستام زبت مجدد

yimود ت correspondence

James Audience

مجالد قل shr to

تونه سنی که سی رو بفرستن خبر این اصارت رو بزال رسون زال هم

پسر خودش روستن رو مامور که بره ووهارو نجاد به

ارار هم بنیشت که روستن از اگ مصیر ساختر و لی کتا اختر ای

عبور کنه تا از من تقییه سیستان برس بی مازندران

حلو این مصیر که شرومی کنه بی این مصیر استلعان مگن

هفتخانه روستن

برون آمدن په لف از نیم روز همی رافت شاوضن رو خود دل فروز

دروز بی کروز بگزاشتی شبتی را روز پنداشتی

برینسان همی راخ شبب رید را بطالبند روز و شبان استیا

پس فامیدیم که همیتور شب روز یک نفس میت هز و مصیر دروزر یه روز میرچون

همشب به هم روز در حالی تختنه

تنش چون خورش خاصد آمد بشور یک داشت پیش همداش پور زگور

یک را خیز بین موود را نتجگور شدبال تجه او گرا ن

که مندو تجر رخ شور روستم صبار نایا بد از دام و دت زین هار

که مندو که یانی بیند آخ تشیر به لغندر آو برد گور دلیر

زپیقان تیر آتشی بر فروخ تبار خارخاشاگ چندی بس وخد برن آتش تیز بریانش کر

ازان پس که بی پوست بیجانش کر

بخورده بیند آخ تزو استخان همین بود دیگه همین بود خان

...