فردو سیخانی قسمت سدو شست دو ووم داستان مزاکرات خصرو پرویز و بحرام چوبی

فران يوم迷ال س ecog KO

و سرداران اهارد ترف الان بهم روان خودشون رفتن جلو تا افوالن دور از سخبات حارو بهم شروقونند

حالا ادامی دستان رسید انت بحرام و خصرو بهم گشاده ایه کی رویو دیگر دوجم

اشستت جهندار برخنگ آج ززر روزیقات برسر شتاج زدی بای زر بفتشینی قبای چا گوردوی پیشند رشحنم آج چا بندوی گسته بردستشا چا خرراد بورزین زر رن کلا

همی اغرگ در آو هنسی مزر زیاغوت پیداون ازر رن کمر چا بحرام روی شحن شاہدید شد از خاشم رنگ رو خشن آبادید

و زن پس چنگوف باست سرکشان که ان رو سپی زادی بتنشان زب پس دیگ کن دی بمردی رسید تا ونگر شده گورد گه برکشید

هدی دا مداش خطبر گرد آوچ فردونی یل گاشت بگورزو تاوچ بیاموخ دا این شاہن شحن بزودی سر آرام برو برجحن

سپا حراب را این نوشن روان همی راندید سندی تیر روان

بی نید لاشکر شرصر بسر کتا کیست زیشانی کن نام بر

ساواری نبی نم همی رازم جوی کبام من برویند روی

بی بی نت کنون کار مردان مرد حگه اصپو شمشی رو گورزن نبا

هم اتزخم کوبا لبارانتیر خروش یلان برده دارگیر

ندارت براور گه پیل پای چممن با سپا حندر آیم زجاوی

زاوازم کو ریزان شوهد هز بردد آور گوریزان شوهد

و خنجر بدار یا براف سون کنیم هم آبها سر بسر خون کنیم

بگفتو براگیخ تابلق زجاوی تو گفتی شدن با رب پر رن هماؤی

یکی تنگ آبار دگاهی گرفت بدوما دبد لاشکرند اشجفت

از آبار دگه شوتسوی نه روان همی بود بر پیش فررخ گیوان

تنی چن باو ازیراان یان هم بس تبارجنگ خصرو یان

پس از دور که ان دیتا گروخ دران میرا بہم دیگه برسن

همونج از دور که بحرام چوبین خصرو پریز و یاران شرومی بین با ان لهن و زبانه توهی نامیز در باریو

...