فردو سیخانی قسمت شست دوووم شروع داستان رزم دا وز دا حروخ

داستان رزم دا وز دا حروخ

هم تورکه گفتم اصامی مختلف در رزم یا دا حروخ هم باشمیگن

واش داستانه گوده از اپیران همیگن

هدوده چارپنج قسمت دیگه وقتی که حسابیتون داستان جلور افتباشیم

میتنیم در باریه ان ستا اونوان و ان که چره هر ستاش مانی می ده ورائیون داستان

اونجا سخبت کنیم

اما باریه شروع داستان بساب که مطد آب الفردو سی افوال مقدم اشو بخنیم

جهان چون براری برائید همی بدونیک روزی سرائید همی

چا بستی کامر بردر راها آز شوهت کار گیتید یک سر دراز

بیک روی جوستان بولندی سزاست اگر در میاون دم اجد آست

و دیگر که گیتین ندار درنگ سرائی سپنجی چه په نو چه تنگ

پرستن دی اعزو جو یکن بی گیتیز کس نشن اوت آفرین

چا سر بسهی کوز گردد باغ و رو بر شوت تیره روشن چراه

کن اد برگ پش مردو بیخ سوست سرش سوگی پستی گرائید روست

بروید زخاوکه شوت باظ خاوک همجاوی ترسست تیمار باک

سرمعوی ایم مرد سنگو خرد زگیتی بیازار یندر خورت

اگر خود بمانی بگیتی دراز زرنجتن آوید برافتن نیاز

یکی جرف دریازت بن نا پدید درگنج راوز اشنی آبت کلید

از او چند یابی فزن باویدت همان خورد یک روز بگ زایدت

سچیزت باوید کزو چارنیست وزنیست برسارت پیغارنیست

خوری گر بپوشییو گر گستری سزت گر بیدی گر سوخن ننگری

...