فالدو سیخانی قسمت سیو سبوم دا استانه کشتنه سیاباش

از افرسیاب داد از امر رفت بیش افرسیاب داره افرسیاب داره افرسیاب داد از ابانه سیاباش داد و ایه افرسیاب رو کامل خرب کر

افرسیاب ام بیش افرسیاب ایشی بیش افرسیگی رو داش دیاش دیاش که بیش خیلی مشکوک باشی بفقد نیاز داش بیت حلنگ رکوچیگ

الان سیاباش و هم سرش فرگیز حرد خبر دارند که خطرش شومه کرسیواز در بیشه

سیشابان روز انحانش از نرفه کار دن کچکار کنند

فرگیز بیش نااد که خوب فرار کن و لیسیاباش حظر بینکار نشوده

حلو ادامی دستان چاہارا مشابندر بر مهرو بخابندر عمبود بار رنگبود بلر زیدو

از خاب خیر بجست خروشی بروورت چون پیل مست

همی داشت اندت برش خوب چهر و دگوشاها چبودت بمیر خروشی داشم ای بیفروختند برش اود انبر همی سوختند

بیپورسی دازو داخت افراسیاب که فرزان شاها چیدی بخاب

فرسیاباش ایک خاب و حشدنا کی دیده خالو مخاب برمه اترف کنه

سیاباش بیدو گفت که خاب مند لبت هیچ مكشای برنجومن

چونندی دمی سرو سیمین بخاب کبودی یکی بی کران روگ د آب یکی که آو تش بیدی کر کران

افت لب آب نیزی برن زیقت است آو تش زیقت است آب بیشندرون پیل افراسیاب

بیدی دی مرع روگ کر دی دوجم دمی دی برن آو تشتیز دم فرگی سگفتین جوز از نی کوی نباشد

یکیم شب نگر برنوی بکرسی وزاویت همی خاب شوم شبت کشتبت دستخخخانه روم

پس که عبوگسی که سیاب اشتی دبود ایمود که تارک مخمسی گی روفتد بین آب و آتش

و جلوش هم افراسیاب سور برک فیل هست کمی خد بیش هم لکونه

فرگی سمی دونه اعلان که خاب شغت شومه و لی مخد دل داری و دشوه را خودش رو

اینجه اگ زرافت خیل جال بیداشت کاره فردو سی

زرافت کشت خیل درس از مطواجش ناشو دباشی

اون همینکه خود فرگیز هم بشدت سرالسی مود از پچس

...