فردو سیخانی اسمت چوحارم داستان نبرد فریدون و زحاق زمت مجدد

دن تحایق اسمت قابل دیدیم که کاوی آهنگر گیام مرد میخودش رو شروک شرد و در کچو بازا رافتت خیلی از مردوم رو پوشت سر خودش مرداشت بورد کلش کری بینشک دروست کرد و رفتن پیشه فریدون

حلاف فریدون ریام اخودش رو بینشک بخاد شروکونه

بگیش تندرین نیز چندی جهان همی بودنی داستندر نهان فریدون چک گیتی برانگون دید

جهان پیشه زحاق و بارون دید سیمادر آمد کمر برمیان بسر برنه آد کلوه کیان که

من رفتنی امسوی کارزار تراجز نیایش مبادی چکا

زیگیتی جهان آفرین را پرست بدوزن بہر نی کبت پاک داست

فروری اخت آب از مجم مدرش همی آفرین خاند بردا و رش

بیزدن همی گو فزن هار من سپوردم تراؤ ای جهان درمن

بگیردان زجان اشنهی ببدان و پرداز گیتی زن آب اخردان

تصفری دون از مدر خدا فزیکرد و قسته هرکدر

ایکنمی زین هار رو هم انجداشتیم زین هارین امن دادن ای امن خاصتن

این استلا زین هار در شانمه خیل زیاد بکار میده و سالا رخدی ایکن فرشک است مخوره از ترفه

پیروز زین هار خاه مکنی این ای بیخد امن بدیخیورو نکوشن الن جن زین هار رو

مدره فریدون بسرد دیاغ اف کنی خدایا اورو زندن ای ای احدار

فریدون سبق ساؤز رفتن گریف تسخن راز هرکس نهفتن گریف

برادر دوبودش دفر رخ همال ازو هرد آزاد محتر بساؤل

یکی بود از ایشان کتایون شنام دگر نام برماو یه شااد کن

خب اینجن اقتیه مهمیم افشاشت چیزی که توی خابی که زهاک دیده بود در غسمت قبل داشتیم که

زهاک دیده بود سن افر بش هملمی کنند یکی شون از نظن دوطائی دیگه کچک تاره و امفرد کچک تاره گورز خاص دیدر کمیزن برسل زهاک

النجب مغفتشت که فریدون که مخاد بر بجنگ دوطب برادر هم داره هردوی اوم برادر ها از او

سنشون بشتر پس فریدون بودت برادر بزو اقترش مخاد بر بجنگ

...