فردو سیخانی کسمت شستن حوم حایان دستان نبرد دباز درخ

تستانه کسمت قاب با پیروزیم اطلاق ایرانیان درونیاز در نبرد

و ایلانم رسیدانه که خوصرو بمیدان نبرد

به پاگان رسید ایک تستانه فرح ایهان در کنارش داشتیم کدر اون لحق و فرشید ورد

تنحق کسانه کس خاندانه ویس باگه مندگ دن

فرار که دند و گسته مپسر ججده رفضون بالون هاتاون عربق شه

و وقتی همکه بیجن فحمد گسته ایم چونی کرده رفض پوشت سرش برای کمکرسون دند به

حلا می نمسولغ ادام ایهان دستان

چونان روز لحق و فرشید ورد گزشتند پویان بکردار گارد بیک ساعت از هفض فرسنگ را برافتند ایمن ازیران سپا

یکی بیشدی دند آب راوان بلو یندرون ساعیگا هگیبان بیشندرون مرعو نخچی رشیر درخ تزبرو سبزو آب زیر

بنخچیر کردن فرود آمدند از ان تشنگی سوی رو د آمدند

چاز زا بند راو مد بایست نن بدندو هشایدی نبندد دهان

پس لحق و فرشید ورد هفض فرسنگ رو در ارد یک ساعتیکیر دن خلی سری دور شدن از لاش کریی را

ورد ان از نبک بیشیک آب راوان ایمداری درن از تراحاتی می کنن

این مسر آخر هم بدندو هشایدی نبندد دهان مزور از دهان بستن سیریو گرس نگیم

میگ آدم چی اندو خدشت باشه چی شاد باشه گرسنش همیشه میشه

و این ها الان مخانبنشن و ایقازای بخرا نوستراحاتی کنن

بگاشتند برگیردان مرخزار فکندند بسیار ما یش شکار

زپی کانتی زاتش اف روختند بروخوش کهیزم همی سوختند براوتش فکندند چندی کباب

بخوردند کردن سر سوی خاب

بفت روز گارد دلیران دوجم کجا چی رباشت بریشان

ستم فروخوفت لحاکو فرشید ورد بسر برهمی پاستبانیش کرد

...