سالان و ارزع دا بو احترام خدمتا هم را هنازیزم.

ممشتا و شا کوری هستن و شمه بم افتخار دادید و دارید رادیورا هروم اشنوید

انگزمت بستو هاشتوم رادیورا هه و اسمش هست پیرمار و داریا.

قبز انگزمت رشورو کنیم اتوزی خیبی ساریوم اختصار خدمتون ارس کنم.

همجر که احتمال خیدیاتون در جاریانید

مدر کنار رادیورا یکاریو شورو کرنیم بنام روط.

ممیمی اتاسفیریه که توش دعاموده کتاب و زندگی هرفم زندگی.

مخسام از انتاریخ اتلاب دن به اتون که اگی مایل و دید

بلین که دا توزی هاتن اپیزود هست شمام برود به پیبندی دو هم را هم را هم آباشت.

برم سراب انگزمت بلی قابلش بل توزی خیب دن مصیر کولی که توین اپیزود

تو اپیزوده پیرمار دو داریا میخای با هم دیگتی کنیم.

پودو ده هفتاد سالقاب این از خمیگوی داستانی رکه پنز ده سال بود توزی هنش میچر خید بل خرن نباشت.

پیرمارت و داریا.

از بار از انتشار که سه تو تموم این سال ها این که سه کچی که که اتفاق اصاده و را ممبای التیامه

ال هامه هاتن نجات بسیاریاز آدمه بوده.

این اپیزوده ایک از همی آدمه ساخته ایک ایک از نجاتی آفتها با این که سه ساخته.

دستانی که مخام باخشه ایش بارتون بخونام و رجب ایش هارف بزانام خیر که سه سادیه.

یه پیرمار دمه هیگیر که سالا او شده.

یعنی پتشان سو بادیوم شده و هاشتد اچار روز ایک دستخالی از داریا برمیارد.

پیر روزی بلکر قارد باستخون اشمیر سه پتحسمیم میگره و مجر های رو از سر میگزرونه که همه یمه اینگار تو زندیدیت حجر بمی کنی.

این خسه با همه سادیش هالو هوای استورها ایک قدی مداره.

یعنی از دستانا یه که مسئ آینم اتونیم خودمون اتوش ببینیم.

...