ڈایدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدز بداه که توی اخ رای بیییوز روی میا براندستمی خانتمارو با خونه با دییمارو با دست تفاصل بين چه ها راه کالجر چها راه و ری از مهل این از پتن گدیمی در پای تاخد کب خطر مرکز آموزشی وکنیک وان ارکدیت از اینی قلج امريقائی ونخستین دبی رستان دخطران ایته ران

نوشیروان جیتا تا یا دبی رستان ادیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیداده حزار دیوسته هشتدشش تر کاروان سرعی بنام مشرخالوات

کدر منتغی بازار تهران واجه ده دوره هم جام میشن و ترسمیم میگرن این جمانی بره زر تشتیان شهران بدلی لنیاز اشتدید جامی از اارتوشتی با امزشکا حای پسهزارو دیوستو هشتادوشه خوشیدی از نادهز دمین امدرسیه جمشید جامرو

و انجومن زر توشتیان ا ایران درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس درس از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از از ا مدرسی جمشی ده جمبود کلما سالش رو بزمیلا دمیگن که زار نوستد حفتمی ندی

مدرسی دوختارانی از اارتوشلیونه تهرام بود که زار نوستد حاشتمی ندی

نمده ارنگی زر تشیانه تیهرن خیباریشو ساختم نشن تبسود دوستن از زنانه زر تشیر پاسود

و مدرسوده بینامه برودره جابن و ناقامیشون ایراج نام ناده

باد از مدران به همیننم یعنی آموز اشکا هی داخترانی از ارتشدیان ترساله

ہزار ادیوستا هاشتادششخور شدی ترخانی بس او تا مطال مهل دبستان ایراج منتقلشت تارساله حزاره سیساده پانزده

داختالانه بوزوگتر دبی رستانی رو از دبستانی هدرین مدرس بان اداد کرنام کره از دیربا از زر توشتیان بانها بر آموزخای پایام برشون اشوزر توشت

دان اش پر بری رساللو هی رفتار از اندیگی خودز این جمیل از این جمیل از این جمیل از این جمیل از این جمیل از این جمیل از این جمیل از این جمیل از این جمیل از این جمیل از این جمیل از این جمیل از این جمیل از این جمیل از این برستان داخترنی این اشیر وانداد گر و سابق ایب ارپای این از اشکا های داخترنی از ارتوشتیان در ایرام برمی ایرد

این دابی رستان یکی از این از اشکا های اشکا نی از ارتوشتی در باریه اینشدری دارستنجن بشتجن

دا بیرستن فیرون زاستن و را هنامام اداره سوز اعاشتی ایه داروگه که ران هستت

این مداره سو موستصت آمزشی با کمه که این جامنها اخلیریه یزار توشتیان اموگی مه هین دوستان ساخته ادارم شد. اموب وز ایت جامه یه زار توشتیان در از امان بچه شک بود فررع وابتشن مين پرسینه هنچه بونشه کرفت.

باد از هم لی اراب مصالمن بیران در سده یرائیت بسیار بلی در اران بسر می بردن بخورا سان فعزون جانیز بگوجرات ترهند که پیش از این رابتی ای خوبی باون هداشتنات سال پیشا آغازه ومت په لی مجبور بطام ملقید بنده یبودن

کتومار بولند باله یعزون هدر کتها بخاطراته کي خوص شاہ رخ اومده

پایامد کافر که شلو مست هبجل ودادن زارتوشتیان موجب این زوات تاقیب و آزار فا سوطه اوم مردم

و مومانات از مشارکات اشون ترفع آلیت خی اچتمای

و بل اخز اخته هندستان اشتغال اشنه. از ارتوش تیانه مختادر و ماروفهند میتاوان از خانواضیه بوزار از دیرباز در سنعی مختلف نستاجیو پمبه آهنو فولاد

و هم انتور تهسیس اخوطلو دانشکا هو گسترش خوتو تراه هن

فالبود

زر تشتیان شهر بمبئی مغفات زیادو شناختشودی دردت هسیلات رفاهی برى ینیاز مندن زر تشدي بیویجز ار تشديانه ایران می شوده.

...